تو نور او درون جان جان بین

تو او را برتر از کون و مکان بین

همه در دل شناس و دل عیان بین

درون جان جمال بی نشان بین

همه در خود خداوند جهان بین

به هرچه اندر به بینی جان جان بین

فناگرداند زین ره شیخ جان بین

درون جان و دل عین عیان بین

رخ معشوق در جانت عیان بین

نشان درجام و او را بی نشان بین

منم ساقی ایا شیخ جهان بین

مرا ساقی جمله عاشقان بین

فنا شو در دل خاک و عیان بین

پس آنگه شو محیط و جان جان بین

گمان بردار ای شاه جهان بین

که تا بینندت اینجا در یقین بین

از آن یک لمعه در جمله جهان بین

از آن صد شور وآشوب و فغان بین

چنین گفتا که ای شیخ جهان بین

درین حالت کنون صاحبقران بین

جنید راهبر گفت ای جهان بین

توئی در عصر ماراز عیان بین

بدو گفتا که ای شیخ جهان بین

نظر بگشای هان و جان جان بین

بیا در جان من مقصود جان بین

بعین عین خود عین العیان بین

ز کرخ دل برون آی و تو جان بین

تو معروف حقیقی بیگمان بین

برون شو زین جهان و آنجهان بین

یکی ز آیات حق عین العیان بین

مرا در سوی بحر انداز و جان بین

حقیقت در دلم عین العیان بین

ز نحن و اقرب اینجا جان جان بین

بخود پیوسته یار اندر نهان بین

مخور این گندم و راز نهان بین

مرا پیوسته تو عین العیان بین

نهان شو عشق را اینجا عیان بین

تو عشق اینجا نمود جان جان بین

چو عیسی زنده میر و جان جان بین

تو روحاللّه شو عین العیان بین