گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲۰

 

سفیده دم چو در از ابر درفشان بچکد

به کام لاله و سون زلال جان بچکد

روان کن آن می چون آفتاب گرماگرم

چنان که خوی ز بناگوش دوستان بچکد

شراب آب حیات است وجان ما مسرور

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰

 

عرق چو از رخت، ای سرو دلستان، بچکد

ز خاک لاله برآید، ز لاله جان بچکد

هزار سال پس از مرگ زنده شاید بود

به بوی آب حیاتی کزان دهان بچکد

ازان حدیث لبت بر زبان نمی‌رانم

[...]

اوحدی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱

 

ز تاب می چو خوی از روی دلستان بچکد

مرا ز نرگس تر آب ارغوان بچکد

ز غنچه لب یاقوت رنگ او چه عجب

که خون شود دل لعل از عروق کان بچکد

زرنگ و بوی ندانم گلاب یا عرق است

[...]

ابن یمین
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۶۳

 

سحاب بهر یمین پادشاه روی زمین

به رقعه‌ای که ز خطش زلال جان بچکد

سواد شعر مرا التماس کرد از من

کنم به دیده سودای که آب از آن بچکد

سلمان ساوجی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۵۴ - و له ایضا

 

چنان که قطرهٔ شبنم ز ارغوان بچکد

عرق ز عارض آن ماه مهربان بچکد

ز شرم آتش و آب رخش به طرف چمن

گل آب گردد و بر روی گلستان بچکد

اگر ز دیدهٔ من یک زمان نهان گردد

[...]

حیدر شیرازی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵

 

عجب مدار گرم دل ز دیدگان بچکد

ز شوق تیغ تو خون گردد آن زمان بچکد

چو وصف نازکی عارضت کنم دائم

به لب نیامده حرف از سر زبان بچکد

حدیث لعل لبت گر کنم عجب نبود

[...]

قصاب کاشانی