×
جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۷۱ - منقاد شدن سلامان حکیم را و تدبیر کار او کردن
باده های دولتش در جام ریخت
شهدهای حکمتش در کام ریخت
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷ - در طور خواجه
صبح ساقی بهر رندان ساغر گلفام ریخت
چون که در گل شبنم می را به گلگون جام ریخت
یافت آرامی دلم کاخر دلارامی چنین
می به بی آرامش دلهای بی آرام ریخت
صبح دولت شد عیان از مطلع اقبال او
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۹
زهر چشم آلوده بود این باده کاندر جام ریخت
ساقی امشب لخت دل چون غنچه ام در کام ریخت
بسکه لبریز طراوت در خرام آمد به باغ
آبروی صد خیابان گل از آن اندام ریخت
شکوه ای کردم رقم از اشک ریزی های چشم
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸
صبحدم شیری که مهر دایه ام در کام ریخت
خون دل شد شام غم از دیده ام ایام ریخت
سرخ ناگردیده ریزد خون دل را دل به زور
حیف این می را که از خم ساقی ما خام ریخت
ساقی بزم طرب تا عقل دوراندیش شد
[...]
اقبال لاهوری » رموز بیخودی » بخش ۱۵ - در معنی اینکه وطن اساس ملت نیست
طرح تدبیر زبون فرجام ریخت
این خسک در جاده ی ایام ریخت