اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۴۴ - در خاتمت کتاب
مبادت به جز داد کاری دگر
به از وی مدان یادگاری دگر
ادیب صابر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۷
امارت گرفت افتخاری دگر
فرستاد دولت نثاری دگر
زیادت شد از بهر فتح و ظفر
به میدان مردان سواری دگر
سپهر و ستاره بدین بزمگاه
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۵
ای تو را با هر دلی کاری دگر
در پس هر پرده غمخواری دگر
چون بسی کار است با هر کس تورا
هر کسی را هست پنداری دگر
لاجرم هرکس چنان داند که نیست
[...]
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت یوسف و ده برادرش که در قحطی به چاره جویی پیش او آمدند و گفتگوی آنها
دست زد بر طاس یک باری دگر
طاس را آورد در کاری دگر
عطار » مصیبت نامه » بخش سی و پنجم » بخش ۳ - الحكایة و التمثیل
هر زمانت تازه انکاری دگر
در بن هر موی زناری دگر
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۹۸
می شنوم باز که باری دگر
رغم مرا کرده یی یاری دگر
نیست قرارت بر من تا ترا
با دگری هت قراری دگر
تو بکنار دگران وز تو من
[...]
عراقی » لمعات » لمعۀ پنجم
چون جمالش صدهزاران روی داشت
بود در هر ذرّه دیداری دگر
لاجرم هر ذرّه را بنمود باز
از جمال خویش رخساری دگر
چون یک است اصل عدد از بهر آنک
[...]
حکیم نزاری » ادبنامه » باب پنجم - در اجتهاد و احتیاط کردن » بخش ۱
و گر باز خواند به کاری دگر
سخن رانَد از روزگاری دگر
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۱
دلبر من بر گذشت همچو بهاری دگر
بر رخش از هفت و نه، نقش و نگاری دگر
گفتمش: ای جان، بیا، دست به یاری بده
گفت: نیارم، که هست به ز تو یاری دگر
گفتمش: آخر مکن بیش کنار از برم
[...]
شاه نعمتالله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۷۵
چون جمالش صد هزاران روی داشت
بود در هر ذره دیداری دگر
لاجرم هر ذره را بنمود باز
از جمال خویش رخساری دگر
خود یک است اصل عدد از بهر آنک
[...]
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۲
ای با دلم عشق تو را هر لحظه بازاری دگر
کار دلم شد عشق تو، دل چون کند کاری دگر
بازار زلفت سر به سر، سوداست ای مه رخ ولی
دارد دلم با وصل تو سودا و بازاری دگر
عشق است بار دل مرا ناصح مده دردسرم
[...]
اسیری لاهیجی » اسرار الشهود » بخش ۳۰ - در بیان حقیقت قلب انسانی و جامعیت او و اشارت بدانکه در انفس، دل مظهر علم الهی است و به مثابۀ لوح محفوظ است که ما وسعنی ارضی و لاسمائی و لکن وسعنی قلب عبدی المومن النقی التقی وتفصیل سخن بایزید بسطامی که لو ان العرش و ماحواه الف الف مرة فی زاویه من زوایاء قلب العارف ما احسن بها و تنبیه بر آنکه دل مظهر حق است.
گشته هر یک حامل باری دگر
دور هر یک از پی کاری دگر
بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش سوم » بخش ۹ - غزل مثنوی
لیک نی غیر از منش یاری دگر
نیست دکانش به بازاری دگر
بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش سوم » بخش ۹ - غزل مثنوی
نیست جز ذکر توام کاری دگر
نیست جز فکر توام یاری دگر