گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۹ - رفتن دایه بار دیگر به پیش ویس و حال گفتن

 

تو نیز اکنون ز من بیزار گشتی

و با زنهار خواران یار گشتی

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۱ - آگاه شدن شاه موبد از کار ویس و رامین

 

ز دین و راستی بیزار گشتی

به چشم هر که بودی خوار گشتی

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۹ - نامهٔ نهم در شرح زارى نمودن

 

کنون از خواب خوش بیدار گشتی

منت خفته شدم تو مار گشتی

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۷ - پاسخ دادن ویس رامین را

 

کنون تا مهتر و سالار گشتی

به یکباره ز من بیزار گشتی

فخرالدین اسعد گرگانی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۲ - کشتن شیرویه خسرو را

 

دگر شب‌ها که بختش یار گشتی

به بانگ نای و نی بیدار گشتی

نظامی
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۹ - جواب دادن منصور شیخ جنید را از حالات

 

چو دست از خویش شستی یارگشتی

حقیقت بیشکی دلدار گشتی

عطار
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۴۷

 

دلا چون واقف اسرار گشتی

ز جمله کارها بی‌کار گشتی

همان سودایی و دیوانه می‌باش

چرا عاقل شدی هشیار گشتی

تفکر از برای برد باشد

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۳۴

 

گفتی شکار گیرم رفتی شکار گشتی

گفتی قرار یابم خود بی‌قرار گشتی

خضرت چرا نخوانم کآب حیات خوردی

پیشت چرا نمیرم چون یار یار گشتی

گردت چرا نگردم چون خانه خدایی

[...]

مولانا