گنجور

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۹

 

خواجه تا چند حساب زر و دینار کنی

سود و سرمایهٔ دین بر سر بازار کنی

شب عمرت بشد و صبح اجل نزدیک است

خویشتن را گه آن نیست که بیدار کنی

چیست این عجب و تفاخر به جهان ساکن باش

[...]

عطار
 

اوحدی » جام جم » بخش ۱۸ - سال از حقیقت کاینات

 

تو بدان آمدی که کار کنی

زین جهان دانش اختیار کنی

اوحدی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۷۸

 

به محفلی که رخ از باده لاله زار کنی

چه خون که در دل بی رحم روزگار کنی

دگر به صید غزالان نمی کنی رغبت

دل رمیده ما را اگر شکار کنی

کجا به فکر من بی شراب می افتی؟

[...]

صائب تبریزی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۷۵ - واسوخت

 

وقت آنست که لطفی به من زار کنی

نظری جانب این مرغ گرفتار کنی

سیدای نسفی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش یک » قصاید » شمارهٔ ۲۲

 

وقت تو است ای پسر که کار کنی

کار را سخت و استوار کنی

با تن چست و با قوای درست

روز و شب نغنوی و کار کنی

این گرانمایه وقت را زینهار

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۳۳ - زن قاضی ری

 

گر به نفع دگران کار کنی

خویش را زبدهٔ اخیار کنی

ملک‌الشعرا بهار