عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۰
منصور و اناالحق زدن و دار و دگر هیچ
ماییم و لبالب شدن از یار و دگر هیچ
گر ره به مراسم کده ی عشق بیابی
الماس بنه بر دل افگار و دگر هیچ
بر لوح مزارم بنویسید پس از مرگ
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۸
شیخ است و خودآرایی بسیار و دگر هیچ
چون صبح، همین شانه و دستار و دگر هیچ
رهزن به تو تعلیم دهد شیوه ی تجرید
در دست همین رشته نگه دار و دگر هیچ
یوسف نه متاعی ست که او را بگذارند
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۷۶
ماییم و خیال دهن یار و دگر هیچ
قانع شده با نقطه ز پرگار و دگر هیچ
از هر سخن نازک و هر نکته باریک
پیچیده به فکر کمر یار و دگر هیچ
در عالم افسرده ز نیکان اثری نیست
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۳
خواهد دل من شربت دیدار و دگر هیچ
این است علاج دل بیمار و دگر هیچ
هرچند که در کلبه ما دیده گشایی
عشق است رقم بر در و دیوار و دگر هیچ
هرچند ملک نامه اعمال مرا دید
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۲
ماییم و همین آرزوی یار و دگر هیچ
قاصد برسان مژدهٔ دیدار و دگر هیچ
هر مشکلی از دولت عشقت شده آسان
دل مانده، همین عقدهٔ دشوار و دگر هیچ
ما از طمع وصل تو در عشق گذشتیم
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶
دل را به تمنّا ز تو دیدار و دگر هیچ
قانع بتماشاست ز گلزار و دگر هیچ
دارم ز تو امید که از بعد وفاتم
آئی بمزارم همه یک بار و دگر هیچ
بس ناوک دلدوز تو آمد بمن ای گل
[...]