سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۶۴ - مثل آوردن حکایت شاهزاده را در تقریر آنکه فریضه ترین همه چیزها بر آدمی دانست جوهر خود و شناخت خالق است و این معروفست که الحق اظهر من الشمس- اکنون خلق از چیزی که از آفتاب ظاهر تر است و از همه چیزها بدیشان نزدیکتر کورند و غافل و آنچه دور است و مشکل از انواع علوم مو بمو آن را بیاموزند و بدان مشغول میشوند و در تفسیر این آیه که ناکسوا رؤسهم عند ربهم
لیک تعیین کن آشکار بگو
کاین چه چیز است بی خداربگو
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۵
ای صبا آنچه شنیدی ز لب یار بگو
عاشقان محرم رازند نه اغیار بگو
هم تو داری خبر از زلف گره بر گرهاش
پیش ما قصه دلهای گرفتار بگو
شرح غارتگری زلف دلاویز بکن
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۱
ای صبا قصه عشاق بر یار بگو
خبری از من دل داده بدلدار بگو
از رسانیدن پیغام رهی عار مدار
بگلستان چو درآیی سخن خار بگو
چون بحضرت رسی امسال بدان راحت جان
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱۶
ای صبا حال دل من بر دلدار بگو
قصّه بلبل شوریده به گلزار بگو
آنچه بر جان من از محنت دلدار منست
یک به یک بشنو و لطفی کن و با یار بگو
زینهار از من دلخسته به دلدار رسان
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱۷
صبا تو حال دل خسته با نگار بگو
حدیث روز غم ما به غمگسار بگو
اگر ملول نگردد ز من بپرس نهان
و گر بپرسدت از من به آشکار بگو
که بی وصال تو جانم به لب رسید ز غم
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱۸
ای صبا قصّه ی دردم بر دلدار بگو
حال این خسته هجران بر آن یار بگو
سوزش سینه مجروح پریشان مرا
بنشین پیشش و درد دل افگار بگو
نظری سوی جهان بفکن و نیکو بنگر
[...]
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۳
خبری ای صبا ز یار بگو
سخنی چند از آن دیار بگو
از کسی گو قرار برد از دل
بر بیصبر و بیقرار بگو
یا ز من سوی او ببر خبری
[...]