صبا تو حال دل خسته با نگار بگو
حدیث روز غم ما به غمگسار بگو
اگر ملول نگردد ز من بپرس نهان
و گر بپرسدت از من به آشکار بگو
که بی وصال تو جانم به لب رسید ز غم
بیا به غور دلم رس تو زینهار بگو
بگو که ای بت سیمین عذار سنگین دل
مرا به درگه تو از چه نیست بار بگو
چو روزگار برآشفته ام چرا با ما
به جان رسید دل از جور روزگار بگو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از شخصی به نام صبا خواسته است که احوالات دل خستهاش را به محبوبش بگوید. او از غمهای خود سخن میگوید و از صبا میخواهد اگر محبوب از او سؤالی کرد، بهروشنی پاسخ دهد. شاعر ابراز احساساتی عمیق میکند و میگوید که بدون وصال محبوبش در رنج و عذاب است. همچنین از محبوب میخواهد که بگوید چرا به او توجهی نمیکند و از مشکلات روزگارش نیز نالان است. در نهایت، در این شعر، غم و اشتیاق به وصال محبوب به وضوح حس میشود.
هوش مصنوعی: ای نسیم، حال دل خستهام را با معشوق بگو و داستان غم این روزها را به کسی که دردی را درمان میکند، منتقل کن.
هوش مصنوعی: اگر او از من خسته نشود، به طور پنهانی از او بپرس. اما اگر او از من سوالی کرد، به روشنی و با صداقت پاسخ دهید.
هوش مصنوعی: بدون حضور تو، جانم از شدت غم به آخر رسیده است. بیا و به عمق دل من نگاهی بینداز، خواهش میکنم بگو چه باید بکنم.
هوش مصنوعی: بیا و بگو که ای معشوق زیبا، چرا دل سنگین من را به درگاه تو نمیپذیری؟
هوش مصنوعی: وقتی زندگی دچار آشفتگی است، چرا دل ما از درد و رنج روزگار به تنگ آمده است؟ این همه مشکل را برای چه داریم تحمل میکنیم؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.