فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۶ - فریفتن دایه ویس را به جهت رامین
هم او را به خدایش یار بادا
ترا جز مهر رامین کار بادا
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۶
چمنی که تا قیامت گل او به بار بادا
صنمی که بر جمالش دو جهان نثار بادا
ز بگاه میر خوبان به شکار میخرامد
که به تیر غمزه او دل ما شکار بادا
به دو چشم من ز چشمش چه پیامهاست هر دم
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵
شب و روز مونس من غم آن نگار بادا
سر من بر آستان سر کوی یار بادا
دلش ارچه با دل من به وفا یکی نگردد
به رخش تعلق من، نه یکی، هزار بادا
چو رضای او در آنست که دردمند باشم
[...]
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۴۰ - تربیت کردن زلیخا یوسف را علیه السلام و خدمتگاری نمودن وی مر او را به آنچه دسترس وی بود
تنم گفتی ز تو یک تار بادا
وز آن تن چون تو برخوردار بادا
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۲۷ - ابا نمودن پدر لیلی از پیوند دادن وی با مجنون
جانش چو دلم فگار بادا
و آواره به هر دیار بادا
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲
دل بسته بزلف یار بادا
جانم بغمش فگار بادا
هر دل که مقیم کوی او نیست
آواره هر دیار بادا
برجان و دلم ز عشق جانان
[...]
اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۵۵ - عرب از سرشک خونم همه لالهزار بادا
عرب از سرشک خونم همه لالهزار بادا
عجم رمیده بو را نفسم بهار بادا
تپش است زندگانی تپش است جاودانی
همه ذرههای خاکم دل بیقرار بادا
نه به جادهای قرارش نه به منزلی مقامش
[...]