به گیتی نی ز تو ناپارساتر

ز سگ رسواتر و زو بی بهاتر

هرچه روی دلت مصفاتر

زو تجلی ترا مهیاتر

کنیزی صد ز ماه افزون بهاتر

ز خورشید فلک نیکو لقاتر

هرچه روی دلت مصفاتر

زو تجلی ترا مهیاتر

امروز که از باران شد سبزه رعنا تر

سیم و زر گل جمله گشتند به صحرا تر

احوال دو چشم من در گریه یکی بنگر

چون خانه پر روزن اینجاتر و آنجاتر

صد جان نه یکی باید تا صرف کنم در ره

[...]

به نادانی کند اقرارهرکس هست داناتر

زحیرت پرده خواب است هر چشمی که بیناتر

نهفتم دردل صد پاره رازعشق ازین غافل

که بوی گل زبرگ گل شود صد پرده رسواتر

به پیری گفتم ازدامان دنیا دست بردارم

[...]

اینطرفه که گنجایش غم می شود افزون

هرچند شود سینه من تنگ فضاتر

خون است ز رنگینی لفظم دل معنی

از باده بود شیشه من هوش رباتر

صائب چه نهان دارم ازو صورت احوال؟

[...]

نگاهش آشنا شد آشناتر

دعای بی اثر حاجت رواتر

اثرها دیده ام از دوستداری

دلش از بیوفایی بیوفاتر

غمش از شادمانی دلرباتر

جفایش از وفا شیرین اداتر

چه محرابی است از دل با صفاتر

چه قندیلی است از جان روشناتر