گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

امروز که از باران شد سبزه رعنا تر

سیم و زر گل جمله گشتند به صحرا تر

احوال دو چشم من در گریه یکی بنگر

چون خانه پر روزن اینجاتر و آنجاتر

صد جان نه یکی باید تا صرف کنم در ره

گردد چو کف پایت در راه تماشاتر

آهنگ برون داری، آب است به ره، ای چشم

زین راه تفحص کن خشک است زمین یا تر

در سبزه خرامیدن کردی هوس و شستن

خود سبزه نخواهد بود از خط تو رعناتر

بالاتر هر جا دو چشم تو همی بینم

ابروی تو می بینم از چشم تو بالاتر

خسرو، صفت خوبان می گوی که خود نبود

در هیچ گلستانی بلبل ز تو گویاتر