خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۵۶ - در مرثیهٔ عماد الدین
با دلم چشم از نهان میگفت کز مرگ عماد
تا کی آب چشم پالائی که بردی آب چشم
از ره گوش آمدت بر راه چشم این حادثه
گوش را بربند آخر، چند بندی خواب چشم
دل به خاکش خورد سوگندان که ننشینم ز پای
[...]
ظهیر فاریابی » ترکیبات » شمارهٔ ۴
ای ملک را ز روی تو بر آفتاب چشم
گوهر فشان ز چشم تو دارد سحاب چشم
در عهد عدل توست که بر پاسبان و دزد
یک چشم زخم یاد نکرده ست خواب چشم
همواره حاسدان تو را پر ز نار دل
[...]
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۶۳ - پشیمان شدن پریدخت و از عقب سام رفتن
رخش دید گلگون ز خوناب چشم
لب چشمه پر گوهر از آب چشم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۰۷
از شرم عشق بود مرا در نقاب چشم
شد زان رخ گشاده مرا بی حجاب چشم
سوزد به هر کجا که فتد اشک گرم من
دارد ز بس به دیدن رویت شتاب چشم
ترک حیات نیست به خاطر مرا گران
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۰۸
از گوهر سرشک بود آب و تاب چشم
چشمی که خشک شد نبود در حساب چشم
از چشم و دل مپرس که در اولین نگاه
شد چشم من خراب دل و دل خراب چشم
بیدار کردن دل خوابیده مشکل است
[...]
صفی علیشاه » زبدة الاسرار » دفتر اول » بخش ۲۷ - در بیان انتقال روح پرفتوح حضرت علی رحمت و سلسله جنبان رهروان طریقت از عالم طبیعت به عالم حقیقت و تأخیر در نظم مثنوی مسمی به زبدة الاسرار فرماید
در غم دلبر به جای خوابِ چشم
دل نباشد کآن نگردد آبِ چشم