سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۳
چشمت به خواب چشم مرا خواب میبرد
زلفت به تاب جان مرا تاب میبرد
من غرقه خجالت اشکم که پیش خلق
چندان همی بود که مرا آب میبرد
سودای ابروی تو مغان راز مصطبه
[...]
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۴
ما را شب فراق کجا خواب میبرد
صد خواب را ز گریه ما آب میبرد
داروی جان ما ز لبش ساز گو طبیب
زحمت چرا به شربت عناب میبرد
مخمور عشق را به جز آن لب علاج نیست
[...]
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۵۷ - پاسخ دادن شیرین، خسرو را
دو بادامش ز نرگس خواب می برد
به شیرینی ز شکر آب می برد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۴۱
روی تو صبر از دل بیتاب میبرد
آیینه اختیار ز سیماب میبرد
این حیرتی که در دل و در دیده من است
بسیار تشنهام ز لب آب میبرد
می دست خالی از سر بیمغز من گذشت
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۴۲
عاشق ز رفتن دل بیتاب میبرد
فیضی که خاک از آمدن آب میبرد
در سینههای صاف نگیرد قرار دل
آیینه اختیار ز سیماب میبرد
در چشم داغ دیده کشد سرمه از نمک
[...]
طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۳۶۹
چشم مرا به شوق رخت خواب می برد
دام از پی گرفتن مهتاب می برد
کو صبر تا به خواب ببینم رخ ترا
صد خواب را ز گریه من آب می برد
دست از قدح مدار چو اندوهگین شدی
[...]