سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۷۴ - رفتن فرامرز نزد کیخسرو
به مردی،جهان زیر پا آورد
همی نام شاهی به جا آورد
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۵۷ - خواب دیدن رستم شاه کیخسرو را کوید
هرآنکس که فرمان بجا آورد
چنان دان که فرمان (ما) آورد
عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۱ - فی التوحید باری عز اسمه
چون گل آدم بصحرا آورد
اینهمه اعجوبه پیدا آورد
عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۱ - فی التوحید باری عز اسمه
مرده را از زنده پیدا آورد
زنده از مرده بصحرا آورد
عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و پنجم » بخش ۵ - الحكایة و التمثیل
علم خوانی کبر و غوغا آورد
عشق ورزی شور و سودا آورد
عطار » اشترنامه » بخش ۲۵ - رسیدن سالك با پرده پنجم
عقل از نقل این سخنها آورد
لیک هرگز کی کند کی آورد
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۱۶۲ - گرفتار شدن تسلیم شاه با رحمان جنی
به مردی به دین خدا آورد
به دلشان خرد رهنما آورد
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۴ - در مدح سلطان اویس
بختم از بادیه در کعبه علیا آورد
بازم اقبال بدین حضرت اعلا آورد
منم آن قطره که انداخت سحابم بر خاک
باز برداشتم از خاک و به دریا آورد
در محاق ارچه مه طالع من بود به قوص
[...]
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۷
صبا ز دوست پیامی بسوی ما آورد
بهمدمان کهن دوستی به جا آورد
رسید باد مسیحا دم ای دل بیم
بر آر سرکه طبیب آمد و دوا آورد
نه من ز گرد رهش دل به باد دادم و بس
[...]
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۵
چه مستی است؟ ندانم که رو به ما آورد
که بود ساقی و این باده از کجا آورد؟
تو نیز باده به چنگ آر و راهِ صحرا گیر
که مرغ نغمهسُرا سازِ خوشنوا آورد
دلا چو غنچه شکایت ز کارِ بسته مَکُن
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۵۰ - قصه عیینه و ریا
رو در آن قبله دعا آورد
ادب بندگی بجا آورد
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۹ - تتبع خواجه
طریق شیوه رندی کسی بجا آورد
که روی دل سوی میخانه فنا آورد
نداشت نور صفا شام هجر ما آن مه
ز چهره نور رسانید و می صفا آورد
حیات بخش دلم شو چو آهویی ای عمر
[...]
کلیم » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۷
ابر آب دگر بروی دنیا آورد
باید بمیان سبزه مینا آورد
این حرف نه من ز پیش خود می گویم
باران خبر از عالم بالا آورد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۸۹
دل غریب مرا بوی گل بجا آورد
کز آن بهار خبرهای آشنا آورد
به بوی پیرهن مصر بد مرساد!
که کار بسته ما را گرهگشا آورد
ز تیغ، فیض دم صبح عید می یابد
[...]
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸
مرا دلیست که جان را به سر چهها آورد
دهم بباد که پیغام آشنا آورد
هزار عقده بدل داشتم تمام گشود
که بوی زلف تو باد گره گشا آورد
چه طعنه ها که بادراک و هوش چرخ زدیم
[...]