گنجور

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت اول » بخش سوم - قسمت اول

 

گر قسمت ما از تو جفا افتاده است

آن نیز هم از طالع ما افتاده است

داری لب و دندان و دهان شیرین

تلخی زبانت از کجا افتاده است

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت اول » بخش سوم - قسمت اول

 

گر قسمت ما از تو جفا افتاده است

آن نیز هم از طالع ما افتاده است

شیخ بهایی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲۱

 

خاکساری در بلندی ها رسا افتاده است

آسمان این پشته را در زیر پا افتاده است

عاشقان را نیست جز تسلیم دیگر مطلبی

دیده قربانیان بی مدعا افتاده است

در چنین فصلی که نتوان جام می از دست داد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲۸

 

هر که از قافله کعبه جدا افتاده است

کارش از راهنمایان به خدا افتاده است

رهبر حق طلبان روشنی راه بس است

ساده لوح آن که پی راهنما افتاده است

به دلیل غلط آن کس که زند لاف وصول

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲۹

 

خال زیر لب آن ماه لقا افتاده است

چشم بد دور که بسیار بجا افتاده است

دل بی جرأت ما گوشه نشین ادب است

ورنه لعل لب او بوس ربا افتاده است

بی سرانجامتر از نقطه بی پرگارست

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۳۶

 

دل دگربار در آن زلف دو تا افتاده است

چشم بد دور که بسیار بجا افتاده است

صائب تبریزی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۴

 

تا هوایت بر سر باد صبا افتاده است

برگ گل در کوچها چون نقش پا افتاده است

تا نگارین پنجه را کردی ز خون آفتاب

ماهرویان را حنا از دست و پا افتاده است

زرد رویی می کشم هر روز از دون همتان

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۵

 

دل به دام کاکل آن دلربا افتاده است

این فسونگر در دهان اژدها افتاده است

نیست ممکن از سر کوی تو جای رفتنم

بنده ها از کنده زانو به پا افتاده است

غنچه دل وا شود از صحبت روشندلان

[...]

سیدای نسفی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۲

 

زندگانی از نفس آفت بنا افتاده است

طرف سیلی در پی تعمیر ما افتاده است

تنگ کرد آفاق را پیچیدن دود نفس

گرنه دل می‌سوزد آتش درکجا افتاده است

آرزو از سینه بیرون ‌کن ز کلفتها برآ

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۳

 

در گلستانی‌که‌گرد عجز ما افتاده است

همچو عکس‌ازشخص‌،‌رنگ‌ازگل‌جدا افتاده است

بسکه شد پامال حیرانی به راه انتظار

دیدهٔ‌ما، بی‌‌نگه چون نقش پا افتاده است

ما اسیران از شکست‌دل چسان‌ایمن شویم

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۴

 

آرزوی دل‌، چو اشک از چشم ما افتاده است

مدعا چون سایه‌ای در پیش پا افتاده است

گوهر امید ما قعر توکل‌کرده ساز

کشتی تدبیر در موج رضا افتاده است

جادهٔ سرمنزل عشاق سعی نارساست

[...]

بیدل دهلوی
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰

 

دلبرم پُر پُرجفا افتاده است

دور ز آیین وفا افتاده است

بر دلم از ناوک بی‌باک او

صد هزاران زخم‌ها افتاده است

در ره عشقش چو من بسیار کس

[...]

طغرل احراری