گنجور

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲

 

گر شرر گر شعله هرجا گشت پیدا آتش است

چاره دل کن که با آتش مدارا آتش است

رشک مانع، شوق غالب، در تو یارب چون رسم

راه عاشق در میان هفت دریا آتش است

چون چراغ مرده از صحبت دلی آورده ام

[...]

نظیری نیشابوری
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵

 

جنگ آتش، آشتی آتش، مدارا آتش است

خوش سر و کاری از آن بدخو مرا با آتش است

باده خواهی باش تا از خم برون آرم، که من

آن چه در جام و سبو دارم، مهیا، آتش است

با که گویم سر این معنی که نور حسن دوست

[...]

عرفی
 

میرداماد » دیوان اشراق » غزلیات » شمارهٔ ۱۲

 

از تو ما را آب در جوی تمنا آتش است

عشق بازی چون مزاج باده گویا آتش است

ای معلم کشتی ما مشکل آید بر کنار

کاندر اقلیمی که مائیم آب دریا آتش است

ساغر از می بادت ای ساقی مرا معذور دار

[...]

میرداماد
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱

 

بی‌گل روی تو بر ما جام صهبا آتش است

در نظر آب است اما در سویدا آتش است

دور از او تا جام بر لب می‌نهم می‌سوزدم

می که با او آب حیوان است تنها آتش است

جلوهٔ معشوق بر هرکس به قدر حال اوست

[...]

ابوالحسن فراهانی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷

 

لب ز کوثر تر نمی‌سازیم ما تا آتش است

درد ما آتش‌پرستان را مداوا آتش است

ما که می‌سوزیم خواه از وصل و خواه از هجر باش

سوختن کارست هرکس را تمنا آتش است

دور از آن در گریه دارم چون که می‌سوزد مرا

[...]

ابوالحسن فراهانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰۸

 

جان روشن را جهان در چشم بینا آتش است

شبنم بی تاب را گل در ته پا آتش است

چشمه تیغ است آب روشن این صیدگاه

لاله بی داغ این دامان صحرا آتش است

در بساط سخت جانان غیر درد و داغ نیست

[...]

صائب تبریزی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۸

 

چارة ما بیدلان در دفع سودا آتش است

آنچه آبی می‌زند بر آتش ما آتش است

نوش و نیش هر دو عالم یک حقیقت بیش نیست

آنچه موسی را چراغ خانه ما را آتش است

بر خلیل آتش گلستانست و بر ما دود دل

[...]

فیاض لاهیجی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۹

 

راه عشق است اینکه در هر گام صد جا آتش است

گرم رفتاران این ره را ته پا آتش است

دیده ام آیینه دار صورت خوبی کیست؟

چون شرر تار نگاهم را گره با آتش است

از خرام یاد رخسار تو می سوزد دلم

[...]

جویای تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۶

 

بسکه امشب بی‌توام سامان اعضا آتش است

گر همه اشکی فشانم تا ثریا آتش است

شوخی آهم به دل سرمایهٔ آرام نیست

سوختن صهباست نرمی راکه مینا آتش است

همچو خورشید از فریب اعتبارما مپرس

[...]

بیدل دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰

 

سینه بگشودیم و خلقی دید کاینجا آتش است

بعد از این گویند آتش را که گویا آتش است

انتظار جوله ساقی کبابم می‌کند

می به ساغر آب حیوان و به مینا آتش است

گریه‌ات در عشق از تأثیر دود آه ماست

[...]

غالب دهلوی