نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۵۵
روی بنما و به پای تو فشانم جان را
زلف بگشا که نهم بر سر کفر ایمان را
نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۵۷
عکس تو تا بر آینۀ ساغر اوفتاد
عشاق را هوای می اندر سر اوفتاد
دل عاشق دهان تو گردید و تنگ شد
تن مایل میان تو شد لاغر اوفتاد
هندوی خال از پی دزدیدن نمک
[...]
نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۵۸
گر مرا راه گدائی بسر کوی تو بود
تا ابد دست من و حلقۀ گیسوی تو بود
سر دروئی مکن ایدوست که از فتنۀ عشق
پشت گرمی من ار بود بپهلوی تو بود
نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۵۹
گر مرا در سر سودای تو شد جان سهل است
سر زلف تو ز آفات سلامت باشد
نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۶۱
به سر زلف تو کز زلف تو سر مینکشم
چه کنم نیست جز اینم سر سودای دگر
رحمی ای خواجهٔ منعم به گدای در خویش
که ندارد ز تو جز بوسه تمنای دگر
نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۶۲
رهم نمیدهد اغیار بر سر کویش
که کام دل بنگاهی ستانم از رویش
هزار جان و دلم دادی ایدریغ خدای
که بستمی دل و جانی بهر سر مویش
نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۶۳
جز دو ابروی کج یار بروی چونگار
می ندیده است کسی در سر یکمه دو هلال
نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۶۵
هزار شانه به زلف نگار خویش کشیدم
ز ازدحام دل خویش در میانه ندیدم
کسان که دل به تو داده است کام خود ز تو خواهد
منم که با تو به پیوستم و ز خویش بریدم
نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۶۶
دم شاهی زنم از بندگی حضرت تو
حلقهای گر ز سر زفت تو در گوش کنم
دل ز همخوابگی حور برآساید اگر
با خیال تو شبی دست در آغوش کنم
چگونه سر بدر آرم ز حلقّ سر زلفت
[...]
نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۶۷
گفتم هوای زلف تو از سر بدر کنم
ترسم کم عمر در سر اینکار سر کنم
از قیل و قال مدرسه نگشود کار دل
رفتم بخانقاه که فکر ذکر کنم
بگرفت دل ز صحبت ابنای روزگار
[...]
نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۶۸
تا پی عربده مژگان تو پیوست به هم
شست زنجیری زلف تو ز جان دست به هم
به سر زلف تو از شانه شکستی مرساد
که شکست دل ما را نتوان بست به هم
پیش چشم تو اگر جان نسپارم چه کنم
[...]
نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۶۹
با سینه غمت را سروکار بست و گرنه
صد بار ز آه سحرش سوخته بودم
یک لحظه فراق توام از دیده فرو ریخت
اشکی که به صد خون دل اندوخته بودم
تا جای خیالت نشود تیره شب هجر
[...]
نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۷۰
با همه شعلۀ آهی که شب از سینه بر آرم
راست بر طرۀ شبرنگ تو ماند شب تارم
نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۷۲
ساقیا ساغرِ دوشینه نَبُرد از هوشم
باده پیش آر که مخمور در شراب دوشم
گر چنین جلوه نماید رخِ گندموَشِ یار
حاصلِ دنیی و عقبی به جویی نفروشم
اینچنینم که سر زلف تویی سامان کرد
[...]
نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۷۴
ز هجر از پیش یار افغان نمیکردم چه میکردم
غم دل شکوه با جانان نمیکردم چه میکردم
اگر مردانه نقد جان خلاف رأی این و آن
فدای آن شه خوبان نمیکردم چه میکردم
نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۷۵
هوای زلف تو تا جا گرفته در دل من
بجز خیال پریشان نبوده حاصل من
ز حیرت تو نماند مرا محال جواب
اگر بحشر رود پرسشی ز قاتل من
خیال روی توام آرزوست شب در خواب
[...]