نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۵۴
نقش وصل توام از ششدرغم ره نگشود
چکنم کار من دلشده وارون افتاد
ایکه تیر مژه بر سینه زدی نیر را
با حذر باش که بر کشور دل خون افتاد
نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۵۵
روی بنما و به پای تو فشانم جان را
زلف بگشا که نهم بر سر کفر ایمان را
نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۵۷
عکس تو تا بر آینۀ ساغر اوفتاد
عشاق را هوای می اندر سر اوفتاد
دل عاشق دهان تو گردید و تنگ شد
تن مایل میان تو شد لاغر اوفتاد
هندوی خال از پی دزدیدن نمک
[...]
نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۵۸
گر مرا راه گدائی بسر کوی تو بود
تا ابد دست من و حلقۀ گیسوی تو بود
سر دروئی مکن ایدوست که از فتنۀ عشق
پشت گرمی من ار بود بپهلوی تو بود
نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۵۹
گر مرا در سر سودای تو شد جان سهل است
سر زلف تو ز آفات سلامت باشد
نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۶۱
به سر زلف تو کز زلف تو سر مینکشم
چه کنم نیست جز اینم سر سودای دگر
رحمی ای خواجهٔ منعم به گدای در خویش
که ندارد ز تو جز بوسه تمنای دگر
نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۶۲
رهم نمیدهد اغیار بر سر کویش
که کام دل بنگاهی ستانم از رویش
هزار جان و دلم دادی ایدریغ خدای
که بستمی دل و جانی بهر سر مویش
نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۶۳
جز دو ابروی کج یار بروی چونگار
می ندیده است کسی در سر یکمه دو هلال
نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۶۵
هزار شانه به زلف نگار خویش کشیدم
ز ازدحام دل خویش در میانه ندیدم
کسان که دل به تو داده است کام خود ز تو خواهد
منم که با تو به پیوستم و ز خویش بریدم
نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۶۶
دم شاهی زنم از بندگی حضرت تو
حلقهای گر ز سر زفت تو در گوش کنم
دل ز همخوابگی حور برآساید اگر
با خیال تو شبی دست در آغوش کنم
چگونه سر بدر آرم ز حلقّ سر زلفت
[...]
نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۶۷
گفتم هوای زلف تو از سر بدر کنم
ترسم کم عمر در سر اینکار سر کنم
از قیل و قال مدرسه نگشود کار دل
رفتم بخانقاه که فکر ذکر کنم
بگرفت دل ز صحبت ابنای روزگار
[...]
نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۶۸
تا پی عربده مژگان تو پیوست به هم
شست زنجیری زلف تو ز جان دست به هم
به سر زلف تو از شانه شکستی مرساد
که شکست دل ما را نتوان بست به هم
پیش چشم تو اگر جان نسپارم چه کنم
[...]
نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۶۹
با سینه غمت را سروکار بست و گرنه
صد بار ز آه سحرش سوخته بودم
یک لحظه فراق توام از دیده فرو ریخت
اشکی که به صد خون دل اندوخته بودم
تا جای خیالت نشود تیره شب هجر
[...]
نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۷۰
با همه شعلۀ آهی که شب از سینه بر آرم
راست بر طرۀ شبرنگ تو ماند شب تارم
نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۷۲
ساقیا ساغرِ دوشینه نَبُرد از هوشم
باده پیش آر که مخمور در شراب دوشم
گر چنین جلوه نماید رخِ گندموَشِ یار
حاصلِ دنیی و عقبی به جویی نفروشم
اینچنینم که سر زلف تویی سامان کرد
[...]