گنجور

نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الملک و البراهمة » بخش ۳

 

بهاری کز دو رخسارش همی شمس و قمر خیزد

نگاری کز دو یاقوتش همه شهد و شکر ریزد

نصرالله منشی
 

نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الملک و البراهمة » بخش ۴

 

در ملک برو هیچ کس نیست برابر

سودا چه پزی بیهده؟ طوبی و سپیدار!

نصرالله منشی
 

نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الملک و البراهمة » بخش ۴

 

هر خط که او نویسد شیرین ازان بود

کان هست صورت سخونان چو شکرش

نصرالله منشی
 

نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الملک و البراهمة » بخش ۴

 

دندان یکی سخت شده در دل مرطخ

خرطوم یکی حلقه شده گرد ثریا

نصرالله منشی
 

نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الملک و البراهمة » بخش ۴

 

هایل هیونی تیزرو، اندک خور بسیار دو

از آهوان برده گرو، در پویه و در تاختن

هامون‌گذار کوه‌وش، دل بر تحمل کرده خوش

تا روز هر شب بارکش، هر روز تا شب خارکن

سیاره در آهنگ او، خیره زبس نیرنگ او

[...]

نصرالله منشی
 

نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الملک و البراهمة » بخش ۵

 

هم گنج داری هم خدم بیرون از جه از کتم عدم.

بر فرق فرقد نه قدم بر بام عالم زن علم

انجم فرو روب از فلک عصمت فروشوی از ملک

بر زن سما را بر سمک انداز در کتم عدم

نصرالله منشی
 

نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الملک و البراهمة » بخش ۶

 

هر عصایی نه اژدها باشد

هر گیاهی نه کیمیا باشد

نصرالله منشی
 

نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الملک و البراهمة » بخش ۷

 

سبُک تَگی که نگردد ز سُم او بیدار

اگرش باشد بر پشتِ چشمِ خفته گذر

نصرالله منشی
 

نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الملک و البراهمة » بخش ۷

 

تو رنجه مشو برون میا از در خویش

من خود چو قلم همی‌دَوَم بر سر خویش

نصرالله منشی
 

نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الملک و البراهمة » بخش ۷

 

که پدیده است در جهان باری

کار هر مرد و مرد هر کاری

نصرالله منشی
 

نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الملک و البراهمة » بخش ۸

 

همیشه باد سر و دیده بداندیشان

یکی بریده به تیغ و یکی خلیده به تیر

نصرالله منشی
 

نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الملک و البراهمة » بخش ۸

 

آب را بین که چون همی‌نالد

یک دم از هم نشین ناهموار

نصرالله منشی
 

نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الملک و البراهمة » بخش ۱۰

 

صد روح درآویخته از دامن قرطه

صد روز برانگیخته از گوشه شب پوش

نصرالله منشی
 

نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الملک و البراهمة » بخش ۱۰

 

چون آب همه زره زره زلف

وز زلف همه گره گره دوش

نصرالله منشی
 

نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الملک و البراهمة » بخش ۱۳

 

بدکاستن و نیک فزودن باید

زیرا که همی‌کشت درودن باید

نصرالله منشی
 

نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الملک و البراهمة » بخش ۱۳

 

هر کجا فریاد خیزد مقصد فریاد باش

سایه بر مظلوم گستر آفتاب داد باش

نصرالله منشی
 

نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الملک و البراهمة » بخش ۱۸

 

گر چرخ‌فلک خصم تو باشد تو به حجت

با چرخ بکوشی به همه حال و برآیی

نصرالله منشی
 

نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الملک و البراهمة » بخش ۱۹

 

این منم یافته مقصود و مراد دل خویش

از حوادث شده بیگانه و با دولت، خویش؟

نصرالله منشی
 

نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الملک و البراهمة » بخش ۱۹

 

پیش حصار حزم تو کان حصن دولت است

بحر محیط سنگ نیارد به خندقی

نصرالله منشی
 

نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الملک و البراهمة » بخش ۱۹

 

بی طلعت‌ِ تو مجلس‌ِ بی‌ماه بوَد گردون

بی قامت تو میدان‌ِ بی‌سرو بوَد بُستان

نصرالله منشی
 
 
۱
۱۳۰
۱۳۱
۱۳۲
۱۳۳
۱۳۴
۷۷۰