گنجور

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۳

 

ایا به محمدت و بر و مکرمت معروف

خط علوم و ادب را شمایل تو حروف

رشید ملک، ادیب عمید، زین الدین

چو دین به هر صفتی کز ثنا رود موصوف

محل کلک تو را رتبت زمین و زمان

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۴

 

چون نیابد مهتر از کهتر عطا

پس میان کهتر و مهتر چه فرق

شرط مهتر چیست بر و فضل و بذل

شرط باران چیست ابر و رعد و برق

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۵

 

زحد گذشت و به غایت رسید و بی مر شد

جفای اختر و قصد سپهر و جور فلک

جفا و جور جهان را یکی است میر و ملک

بلا و قصد فلک را یکی است دیو و ملک

زمانه از همگان بر من است مستولی

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۶

 

بسی به بود مردن از زیستن

کرا زندگانی نباشد به برگ

زبس رنج و آفت که در زندگی است

حسد می برم مردگان را به مرگ

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۷

 

گرم حاجت آمد به تعریف تو

تو را هست فخر و مرا نیست ننگ

نبینی که مر زر پاکیزه را

همی حاجت آید به تعریف سنگ

نبینی که مر زر پاکیزه را

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۸

 

زنفس او به لطافت همی رسند نفوس

ز عقل او متحیر همی شوند عقول

به گاه عزم دلیر و به گاه حزم حذور

گه غضب متانی، به گاه عفو عجول

مدار علم و عمل بر لطافتش مقصور

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۹

 

زاهل جود و سخاوت زمانه خای ماند

چه جرم مفلسی خویش بر زمانه نهم

زمانه ای که خود از مفلسی همی نرهد

دراین زمانه من از مفلسی چگونه رهم

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸۰

 

چو شمشیرم اندر نیام هنر

به قیمت بلند و به گوهر تمام

سزد گر نظیرم نیابد فلک

نگنجد دو شمشیر در یک نیام

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸۱

 

به روز از بیم دشمن شاد گشتن

غم دل پیش کس گفتن نیارم

ز بیم خواب بد دیدن به شب ها

اگر خوابم بود خفتن نیارم

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸۲

 

خوش است باده که باشد یکی حریف ظریف

ظریف نیست حریفی که بشمرد نفسم

چنین حریف طلب کن، چو یافته نشود

بیار باده که من خود حریف خویش بسم

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸۳

 

قوتم با نام برنایی برفت

بار ضعف از وام پیری می کشم

نیستم یک لحظه بی رنج خمار

تا شراب از جام پیری می کشم

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸۴

 

بودم از روز جوانی هر نفس در لذتی

زان چنین در حسرت روز جوانی مانده ام

لذتی از زندگانی نیست در پیری مرا

زانکه در بیم زوال زندگانی مانده ام

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸۵

 

گر کف پای تو را ز عشق ببوسم

تا نکند بسدین لب تو فسوسم

روزی صد ره دو زلف غالیه بارت

پای تو بوسند، من کیم که نبوسم

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸۶

 

گر خدمتی نویسم و ننویسم

ور مدحتی فرستم و نفرستم

بعد از خدای هر که بود جز تو

نزدیک من بت است که بپرستم

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸۷

 

تا نمودی عارض چون لاله ام

همچو بلبل با خروش و ناله ام

لیکن اندر گفتن اسرار خویش

خامشم گویی زبان لاله ام

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸۸

 

از بلخ تا به ترمذ اسبیم وعده کردی

چون بی خبر درآیم دانی چه گفته باشم

در هر دو گامی از ره چون خر به سر درآید

با خر به سر درآیم دانی چه گفته باشم

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸۹

 

بزرگ آل پیمبر بزرگ حادثه ای

که چون تویی بود اندر کف زمانه زبون

مقر عز تو ترمذ، ز درد رفتن تو

همی بگرید و آنک سرشک او جیحون

اگر دو دیده من در غمت نه خون گرید

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۰

 

ای دو چشم اجل به تو نگران

چند خندی زگریه دگران

لقب تو چه سود صدر اجل

چون اجل هست سوی تو نگران

اجل از تو کران نخواهد کرد

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۱

 

دل من مهر آن گزید که او

بسته دارد میان به کینه من

من زدشمن چگونه پرهیزم

دشمن من میان سینه من

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۲

 

ز دشمنان کهن دوستان نوسازی

به دست دیو بود عقل را گرو کردن

ز مرده زنده شدن ممکن است و ممکن نیست

ز دشمنان کهن دوستان نو کردن

ادیب صابر
 
 
۱
۷۲
۷۳
۷۴
۷۵
۷۶
۴۰۰