گنجور

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۷ - در قناعت

 

به خدایی که معول به همه چیز بدوست

به رسولی که چو ایزد بگذشتی همه اوست

که به اقطاع نخواهم نه جهان بلکه فلک

نه فلک نیز مجرد فلک و هرچه دروست

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۸ - در مدح موئیدالدین مودودشاه

 

بازآمد آنکه دولت و دین در پناه اوست

دور سپهر بندهٔ درگاه جاه اوست

مودودشه موئید دین پهلوان شرق

کامروز شرق و غرب جهان در پناه اوست

گردون غبار پایهٔ تخت بلند اوست

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۹

 

بوطیب آنکه سرد و جفا گفت مر مرا

بگذاشتم که مرد سفیهست و عقربی است

ور زانکه از سفه به همه عمر در جهان

دشنام من دهد چه کنم گرچه مصعبی است

از حرمت علیکم او تا به قد سلف

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۰

 

نیامدست مرا خویشتن دگر مردم

از آن زمان که بدانسته‌ام که مردم چیست

گرم نشان دهی از روی مردمی چه شود

چو بخت نیک نشانت دهم که مردم کیست

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۱

 

با فلک دوش به خلوت گله‌ای می‌کردم

که مرا از کرم تو سبب حرمان چیست

این همه جور تو با فاضل و دانا ز چه جاست

وین همه لطف تو با بی‌هنر و نادان چیست

فلکم گفت که ای خسرو اقلیم سخن

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۲ - مناظرهٔ بوتهٔ کدو با درخت چنار

 

نشنیده‌ای که زیر چناری کدو بنی

برجست و بر دوید برو بر به روز بیست

پرسید از چنار که تو چند روزه‌ای

گفتا چنار عمر من افزون‌تر از دویست

گفتا به بیست روز من از تو فزون شدم

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۳ - در مطایبه

 

نشوی سرور اندرین گیتی

گرچه در هر فنیت چالاکیست

بشنو از من اگر سری طلبی

کاین سخن سر علم افلاکیست

سینه بر خاک نه مربع‌وار

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۴ - در مذمت اصحاب دیوان

 

خسروا این چه حلم و خاموشیست

صاحبا این چه عجز و مایوسیست

آخر افسوستان نیاید از آنک

ملک در دست مشتی افسوسیست

اولا نایبی که نیست به کار

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۵ - در فضیلت عقل و شرف انسان به خرد

 

برترین مایه مرد را عقلست

بهرین پایه مرد رد تقویست

بر جمادات فضل آدمیان

هیچ بیرون از این دو معنی نیست

چون از این هر دو مرد خالی ماند

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۶ - در شکایت زمانه و مفاخرت خود

 

عنصری گربه شعر می صله یافت

نه ز ابناء عصر برتری ایست

نیست اندر زمانه محمودی

ورنه هرگوشه صد چو عنصری‌ایست

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۷ - از یکی اکابر رنجیده بود حسب حال خود و نکوهش او گوید

 

ز مردمان مشمر خویش را به هیات و شکل

که مردمی نه همین هیکل هیولا نیست

به حسن ظاهر و باطن مسلمت نکنند

که این دو هم ز صفتهای روح حیوانیست

وگر تو گویی نطقست مر مرا گویم

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۸ - این قطعه را فتوحی گفت و به انوری بست و مردم بلخ بر حکیم متغیر شدند سوگندنامه در نفی آن گفت

 

چار شهرست خراسان را در چارطرف

که وسطشان به مسافت کم صد در صد نیست

گرچه معمور و خرابش همه مردم دارند

بر هر بی‌خردی نیست که چندین دد نیست

مصر جامع را چاره نبود از بد و نیک

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۹ - در طلب شراب

 

ای سروری که چون تو به رادی سحاب نیست

چون رای روشن تو بلند آفتاب نیست

مهمان رسیده‌اند تنی چندم این زمان

قومی که شان برفتن از اینجا شتاب نیست

داریم کودکی که چو روی و چو موی او

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱۰

 

کیمیایی ترا کنم تعلیم

که در اکسیر و در صناعت نیست

رو قناعت گزین که در عالم

کیمیایی به از قناعت نیست

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱۱ - در مذمت سواری

 

تو مرا گر پیاده‌ام منکوه

که مرا از پیادگی گله نیست

جنبش آسمان به نفس خودست

پای‌بند طویله و گله نیست

در سواری تو لاف فخر مزن

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱۲

 

نیست یک تن در همه روی زمین

کو به نوعی از جهان فرسوده نیست

نیست بی‌غصه به گیتی هیچ کار

در زمانه هیچ شخص آسوده نیست

رنده می‌باید چنانک آید ز پیش

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱۳ - در مذمت زن خواستن

 

به خدایی که بی‌ارادت او

خلق را رنج و شادمانی نیست

کاندرین روزگار زن کردن

بجز از محض قلتبانی نیست

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱۴ - در مدح بهاء الدین علی

 

بهاء الدین علی کز چرخ جودش

دمی دریا و کان را خوشدلی نیست

دلش با بحر اخضر توامانست

ولیکن او بدین بی‌ساحلی نیست

به نادر معدهٔ آزی بیابی

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱۵ - در طلب شراب

 

ای جوانمردی که هرگز چرخ پیر

گام حکم الا به کامت برنداشت

از کفایت آنچه دارد طبع تو

خاطر لقمان و اسکندر نداشت

دوستی دارم که در روی زمین

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱۶ - مطایبه

 

هر کرا ریدنی بگیرد سخت

رید بایدش و کارها بگذاشت

زانکه ما تجربت بسی کردیم

تا نریدیم هیچ سود نداشت

تیز دادیم و گندها کردیم

[...]

انوری
 
 
۱
۳۵
۳۶
۳۷
۳۸
۳۹
۴۰۰