صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۱۱۰ - الرسم
اشارت رسم بر خلق و صفاتست
که از وی ما سوی الله منشئات است
تمام ماسوا آثار حقند
که ناشی جمله از کردار حقند
بود پس رسم مطلق نعت باری
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۱۱۱ - رسوم العلوم و رقوم العلوم
رسومات علوم آمد مشاعر
در انسان گر شعورت هست حاضر
رسومت هست اسماء الهی
که ظاهر در مظاهر شد کماهی
ز علم و سمع و بینش در مقابل
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۱۱۲ - الرعونه
رعونت چیست حظ از خویش بردن
توقف در حظوظ نفس کردن
رعونت عبد را دامی بود سخت
خوش آنمردی کز او بیرون بر درخت
مشو رعنا گرت عقلی بود زه
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۱۱۳ - الرقیقه
رقیقه چیست نیکودان لطیفه
که فهم آن تو را باشد وظیفه
بود آن واسطه ما بین شیئین
نباشد جز لطیفه ربط ما بین
بمانند مدد کز حق بود وصل
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۱۱۴ - الروح
شنو از روح کآن ربانی آمد
لطیفه جوهر انسانی آمد
بود در اصطلاح قوم اشارت
باصل سر انسان در عبارت
و لیکن هست در نزد اطبا
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۱۱۵ - باب الزاءالزاجر
بود زاجر همانا نور مقذوف
که اقتد در دلی با وعظ مالوف
به معنی واعظ است وداعی الله
کند قلب محق را از حق آگاه
دلی کش نیست نوری در جبلت
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۱۱۶ - الزجاجه
زجاجه قلب صاحب سینه باشد
که وجه الله را آئینه باشد
مناسب باشد اینجا آیه نور
بشرح آن دل از حق یافت دستور
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۱۱۷ - تحقیق آیه النور
مراد از نور اینجا صرف ذاتست
باو قایم وجود ممکنات است
زمین و آسمان تنها نه بر پاست
ازوبل ظاهر از وی کل اشیاءست
زمین و آسمان بی آزمایش
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۱۱۸ - تطبیق
بد این از عالم اصغر علامت
بود اکبر هم اینسان در اقامت
جهان باشد چو مشکوتی مزین
ز نور عقل اول گشته روشن
بود مصباح یعنی عقل اول
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۱۲۱ - الزواهر
زواهر را بدان علم طریقت
زانبا و علوم و اصل و وصلت
چو او اشرف ز انواع علوم است
بحق رهبر ز اقسام رسوم است
همان علمیکه بشنیدی تو نور است
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۱۲۲ - الزیتون
بود زیتون همان نفسی که مذکور
بتفصیل آمد اندر آیه نور
هماره مستعد اشتعال است
بنور قدس کان جمع کمال است
از آن نور است قوه فکر کامل
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۱۲۴ - باب السین السابقه
کنند از سابقه اهل گواهی
اشارت بر عنایات الهی
عنایتها که او را در ازل بود
باهل صدق و اخلاص عمل بود
عنایاتی که اصلا گفتنی نیست
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۱۲۵ - السالک
بود سالک یکی سیار در راه
همی تا هست در سیر الی الله
بطی راه دایم مشتهی اوست
میان مبتدی و منتهی اوست
بمادامی که در سیر و سلوک است
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۱۲۶ - السبخه
بود سبخه هبا یعنی هیولا
که واضح نیست کونش در تقاضا
وجود او نباشد جز بصورت
نه موجوداست بالنفس اینت حکمت
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۱۲۷ - الستر
بود ستر آن حجاباتی که محجوب
ترا سازد ز هر مقصود و مطلوب
غطائی گردد آن در کل احوال
که بازت دارد از عادات و اعمال
فتد یعنی نتایج در توقف
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۱۲۸ - الستائر
زاکوان دان صورها را ستائر
کز اسمای الهی شد مظاهر
ز خلف آن شناسی ما خلف ار
ز مظهر معنی لاینکشف را
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۱۲۹ - الستور
ستور آمد بتحقیق این هیاکل
میان هر دو عالم گشته حایل
بدن چون پردهئی باشد بعادت
میان عالم غیب و شهادت
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۱۳۰ - سجودالقلب
سجود قلب نفی مطلق آمد
فنای عبد در ذات حق آمد
فنازان شد که حق مشهود او شد
خودیت رفت و حق مسجود او شد
نگردد منصرف زان وجه لایح
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۱۳۱ - السحق
بود سحق از نمود خویش هجرت
بتحت قهر سلطان حقیقت
ذهاب از رتبه و ترکیب و عادات
بنزد کبریا و عظمت ذات
از این ترکیب ناجورت بسایند
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۱۳۲ - السدره
زکبری برزخیت کوست سدره
ترا گوید صفی و صفی بقدره
رسد علم و عمل آنجا بغایت
ز سیر کل بود آنجا نهایت
هم اسماء را بود اعلی مراتب
[...]