گنجور

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۵ - و له ایضاً فی مدحه

 

از خجلت تیغ ملک و ابروی دلدار

دوشینه مه عید نگردید نمودار

یا موکب شه‌گرد برانگیخت ز هامون

وان پرده‌یی از گرد برافکند به رخسار

یا نقش سم دیونژاد ابرش شه دید

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۶ - در ستایش شاهزاده ی رضوان آرامگاه نواب فریدون میرزا طاب ثراه گوید

 

از سر دوش دو ضحاک درآویخت دو مار

کان دو مار از همه آفاق برآورد دمار

مار آن عمرگزا چون نفس دیو لعین

مار این روح‌فزا چون اثر باد بهار

مار آن چون به‌کمر سایه‌یی از ابر سیاه

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۷ - در منقبت مولانا اسدالله الغالب علی بن ابیطالب علیه السلام و ستایش شاهنشاه ناصرالدین شاه خلدالله ملکه گوید

 

اسم شد مشیّد و دین ‌گشت استوار

از بازوی یدالله و از ضرب ذوالفقار

آن رحمت خدای ‌که از لطف عام اوست

شیطان هنوز با همه عصیان امیدوار

آن اولین نظر که ز رحمت نمود حق

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۸ - در ستایش ابولملوک فحتعلی‌شاه طاب لله ثراه و جعل الجنهٔ مثواه‌ گوید

 

افتتاح هر سخن در نزد مرد هوشیار

نیست نامی به ز نام نامی پروردگار

آنکه از ابداع صنع او به یک فرمان‌ کن

نور هستی از سواد نیستی‌گشت آشکار

آنکه بی‌سعی ستون افراخت خرگاه سپهر

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۹ - در ستایش شاهزادهٔ رضوان و ساده فریدون میرزا طاب ثراه

 

امروز از دوکعبه جهان دارد افتخار

کز فر آن دو کعبه بود ملک برقرار

آن مَضجع ملایک و این مرجع ملوک

آن دافع‌کبایر و این رافع‌کبار

آن‌کعبه در عرب بود این‌کعبه در عجم

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۰ - در تهنیت ورود مسعود امیرکبیر حسین خان د‌ر ملک فارس‌ گوید

 

ای اهل فارس ، مژده که از فضل کردگار

آمد به ملک فارس امیر بزرگوار

در موکبش سواره‌ گروه از پس‌ گروه

در لشکرش پیاده قطار از پی قطار

در پشت صد‌ کتیت با تیغ زرفشان

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۱ - د‌ر مدح فریدون میرزا گوید

 

ای ترک می فروش ای ماه میگسار

بنشین و می بنوش برخیز و می بیار

راه خطا مرو ترک عطا مکن

بیخ وفا مَکَن، تخم جفا مکار

بستان بده بنوش بنشین بگو بجوش

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۲ - و له ایضاً

 

ای زان دو سیه مار که جا داده به گلزار

عطار کمندافکن و سحار زره‌دار

سحار ندیدیم زره‌پوش و معربد

عطار نخواندیم کمندافکن و خونخوار

عقرب همه زهر آرد و آهو همه نافه

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۳ - د‌ر ستایش امیر مبرور آ‌صف‌الدوله اللهیارخان‌گوید

 

ای طره و چهر تو یکی نار و یکی مار

بی‌نار تو در نارم و بی‌مار تو بیمار

بی‌نار تو یارست مرا ناله و اندوه

بی‌مار توکارست مرا مویه و تیمار

جز من‌ که به نار تو و مار تو گریزم

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۴ - در ستایش نظام الدوله حسین خان و به تهنیت تمثال همایون

 

ای همایون صورت میمون شاه‌ کامگار

یک جهان جانی‌ که جان یک جهان بادت نثار

صورت روح‌الامینی یا که تمثال وجود

روضهٔ خلد برینی یا که نقش نوبهار

ماهتابی زان فروغت افتد اندر هر زمین

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۵ - ‌در تهنیت تشریف پادشاهی و مدح علیخان والی گوید

 

باد میمون این بهین تشریف شاه‌کامگار

بر علیخان آن مهین فرزند صاحب‌اختیار

شه‌ بود خورشید و او ماهست‌ و ابن ‌تشریف ‌نور

دایم از خورشدگیرد ماه نور مستعار

پادشه‌ بحرست ‌و او درجست‌ و این ‌تشریف در

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۶ - در ستایش نظام‌الدوله حسین خان فرماید

 

با فال نیک بهر زمین‌بوس شهریار

آمد ز ملک جم سوی ری صاحب ‌اختیار

کهتر غلام شاه خداوند ملک جم

کمتر رهی خواجه خداوند حق ‌گزار

سالی دو پیش ازین‌که شد آشفته ملک جم

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۷ - در ستایش امیربهرام صولت معتمدالدوله منوچهرخان فرماید

 

با فال نیک و حال خوش و بخت‌کامگار

از ملک جم به عزم سپاهان شدم سوار

در زیر ران من فرسی ‌کافریده بود

اوهام را ز پویهٔ او آفریدگار

شخ ‌برّ و که‌نورد و جهانگرد و گرم‌سیر

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۸ - د‌ر تهنیت تشریف قبای بیضا ضیای شهریاری د‌ر ستایش حسین‌خان نظام‌الدوله

 

بوده جای یک جهان جان این قبای شهریار

کآمد اینک زیور اندام صاحب‌اختیار

جسم یک‌برباز اندر یک‌جهان‌جان چون‌کند

جز که خواهد یک جهان جان از خدا بهر نثار

بخردان‌ گویند جای جان پاک اندر تنست

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۹ - در ستایش وزیر بی نظیر صدر اعظم میرزا آقاخان گوید

 

بوی مشک آید چو بویم آن دو زلف مشکبار

من به قربان سر زلفی‌ که آرد مشک‌بار

عید قربانست و ناچارم‌ که جان قربان ‌کنم

گر ز بهر عید قربانی ز من خواهد نگار

هرکه را سیمست قربانی نماید بهر عید

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۰ - در مدح جناب حاجی آقاسی گوید

 

بهار آمد و دی را گرفت و کرد مهار

چنین‌ کنند بزرگان چو کرد باید کار

نمود رنگین شمشیر خود به خون خزان

چنین نماید شمشیر خسروان آثار

دو هفته پیشتر از آنکه پادشاه ختن

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۱ - در مدح صاحب ا‌ختیار

 

تا چه معجز کرده امشب باز عدل شهریار

کاتش سوزنده با آب روان گشتست یار

آب و آتش بسکه از عدلش بهم آمیختند

کس ترشح را نیارد فرق‌کردن از شرار

از چراغان خاک پنداری سپهری دیگرست

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۲ - د‌ر ستایش شیراز صانه‌لله عن الاعواز و اعیان آن و تخلص به مدح معتمدالدوله منوچهرخان طاب ثراه گوید

 

تبارک‌الله از فارس آن خجسته دیار

که می‌نبیند چون آن دیار یک دیار

به زیر بقعهٔ‌ گردون به روی رقعهٔ خاک

ندیده دیدهٔ بینا چنان خجسته دیار

کسی ندیده در آفاق اینچنین معمور

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۳ - در تهنیت نشان شمشیر و مدح امیر بی‌نظیر نظام‌الدوله طال‌ بقاه فرماید

 

تیغی گهرنگار فرستاده شهریار

تا سازدش طراز کمر صاحب اختیار

تیغی‌ که‌ گر به آتش سوزان‌ گذر کند

چندان بود برنده‌ ک ه‌گرمی برد ز نار

تیغی که بر حریر اگر نقش او کشند

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۴ - د‌ر مدح ناصرالدین شاه

 

چو چتر زرین افراشت مهر در کهسار

چو بخت شاه شد از خواب چشم من بیدار

ز عکس چشم می‌آلود آن نگار دمید

هزار نرگس مخمور از در و دیوار

هوا ز بوی خطش گشت پر ز مشک و عبیر

[...]

قاآنی
 
 
۱
۳۱۹
۳۲۰
۳۲۱
۳۲۲
۳۲۳
۳۷۶