گنجور

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۵۲ - انکار کردن نخچیران بر خرگوش در تاخیر رفتن بر شیر

 

قوم گفتندش که چندین گاه ما

جان فدا کردیم در عهد و وفا

تو مجو بدنامی ما ای عنود

تا نرنجد شیر رو رو زود زود

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۵۳ - جواب گفتن خرگوش ایشان را

 

گفت ای یاران مرا مهلت دهید

تا به مکرم از بلا بیرون جهید

تا امان یابد به مکرم جانتان

ماند این میراث فرزندانتان

هر پیمبر امتان را در جهان

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۵۴ - اعتراض نخچیران بر سخن خرگوش

 

قوم گفتندش که ای خر گوش‌دار

خویش را اندازهٔ خرگوش دار

هین چه لافست این که از تو بهتران

در نیاوردند اندر خاطر آن

معجبی یا خود قضامان در پیست

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۵۵ - جواب خرگوش نخچیران را

 

گفت ای یاران حقم الهام داد

مر ضعیفی را قوی رایی فتاد

آنچ حق آموخت مر زنبور را

آن نباشد شیر را و گور را

خانه‌ها سازد پر از حلوای تر

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۵۶ - ذکر دانش خرگوش و بیان فضیلت و منافع دانستن

 

این سخن پایان ندارد هوش‌دار

هوش سوی قصهٔ خرگوش دار

گوش خر بفروش و دیگر گوش خر

کین سخن را در نیابد گوش خر

رو تو روبه‌بازی خرگوش بین

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۵۷ - باز طلبیدن نخچیران از خرگوش سر اندیشهٔ او را

 

بعد از آن گفتند کای خرگوش چست

در میان آر آنچ در ادراک تست

ای که با شیری تو در پیچیده‌ای

بازگو رایی که اندیشیده‌ای

مشورت ادراک و هشیاری دهد

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۵۸ - منع کردن خرگوش از راز ایشان را

 

گفت هر رازی نشاید باز گفت

جفت طاق آید گهی گه طاق جفت

از صفا گر دم زنی با آینه

تیره گردد زود با ما آینه

در بیان این سه کم جنبان لبت

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۵۹ - قصهٔ مکر خرگوش

 

ساعتی تاخیر کرد اندر شدن

بعد از آن شد پیش شیر پنجه‌زن

زان سبب کاندر شدن او ماند دیر

خاک را می‌کند و می‌غرید شیر

گفت من گفتم که عهد آن خسان

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۰ - زیافت تاویل رکیک مگس

 

آن مگس بر برگ کاه و بول خر

همچو کشتیبان همی افراشت سر

گفت من دریا و کشتی خوانده‌ام

مدتی در فکر آن می‌مانده‌ام

اینک این دریا و این کشتی و من

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۱ - تولیدن شیر از دیر آمدن خرگوش

 

همچو آن خرگوش کو بر شیر زد

روح او کی بود اندر خورد قد

شیر می‌گفت از سر تیزی و خشم

کز ره گوشم عدو بر بست چشم

مکرهای جبریانم بسته کرد

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۲ - هم در بیان مکر خرگوش

 

در شدن خرگوش بس تاخیر کرد

مکر را با خویشتن تقریر کرد

در ره آمد بعد تاخیر دراز

تا به گوش شیر گوید یک دو راز

تا چه عالم‌هاست در سودای عقل

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۳ - رسیدن خرگوش به شیر

 

شیر اندر آتش و در خشم و شور

دید کان خرگوش می‌آید ز دور

می‌دود بی‌دهشت و گستاخ او

خشمگین و تند و تیز و ترش‌رو

کز شکسته آمدن تهمت بود

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۴ - عذر گفتن خرگوش

 

گفت خرگوش الامان عذریم هست

گر دهد عفو خداوندیت دست

گفت چه عذر ای قصور ابلهان

این زمان آیند در پیش شهان

مرغ بی‌وقتی سرت باید برید

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۵ - جواب گفتن شیر خرگوش را و روان شدن با او

 

گفت بسم الله بیا تا او کجاست

پیش در شو گر همی گویی تو راست

تا سزای او و صد چون او دهم

ور دروغست این سزای تو دهم

اندر آمد چون قلاووزی به پیش

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۶ - قصهٔ هدهد و سلیمان در بیان آنک چون قضا آید چشمهای روشن بسته شود

 

چون سلیمان را سراپرده زدند

جمله مرغانش به خدمت آمدند

هم‌زبان و محرم خود یافتند

پیش او یک یک بجان بشتافتند

جمله مرغان ترک کرده چیک چیک

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۷ - طعنهٔ زاغ در دعوی هدهد

 

زاغ چون بشنود آمد از حسد

با سلیمان گفت کو کژ گفت و بد

از ادب نبود به پیش شه مقال

خاصه خودلاف دروغین و محال

گر مر او را این نظر بودی مدام

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۸ - جواب گفتن هدهد طعنهٔ زاغ را

 

گفت ای شه بر من عور گدای

قول دشمن مشنو از بهر خدای

گر به بطلانست دعوی کردنم

من نهادم سر ببر این گردنم

زاغ کو حکم قضا را منکرست

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۹ - قصهٔ آدم علیه‌السلام و بستن قضا نظر او را از مراعات صریح نهی و ترک تاویل

 

بوالبشر کو علم الاسما بگست

صد هزاران علمش اندر هر رگست

اسم هر چیزی چنان کان چیز هست

تا به پایان جان او را داد دست

هر لقب کو داد آن مبدل نشد

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷۰ - پا واپس کشیدن خرگوش از شیر چون نزدیک چاه رسید

 

چونک نزد چاه آمد شیر دید

کز ره آن خرگوش ماند و پا کشید

گفت پا واپس کشیدی تو چرا

پای را واپس مکش پیش اندر آ

گفت کو پایم که دست و پای رفت

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷۱ - پرسیدن شیر از سبب پای واپس کشیدن خرگوش

 

شیر گفتش تو ز اسباب مرض

این سبب گو خاص کاینستم غرض

گفت آن شیر اندرین چه ساکنست

اندرین قلعه ز آفات آمنست

قعر چه بگزید هر که عاقلست

[...]

مولانا
 
 
۱
۱۶۶۵
۱۶۶۶
۱۶۶۷
۱۶۶۸
۱۶۶۹
۶۴۶۲