گنجور

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۱۷۵

 

آن شاهد معنوی که جانم تن اوست

جان در تن من زصورت روشن اوست

این روی نکو که شاهدش می خوانند

آن شاهد نیست لیک این مسکن اوست

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۱۷۶

 

در باغ رخت گر به تماشا گردیم

از عقل بری شویم و رسوا گردیم

ما مستانیم و روی تو گلزار است

ترسم که از آن شکوفه رسوا گردیم

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۱۷۷

 

در خود نگرم زعجر هیهات کنم

چون در تو نظر کنم مباهات کنم

از خود خبرم سر به سر آفت باشد

لیکن به تو دفع جمله آفات کنم

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۱۷۸

 

دارم سر آنک با سرِ رشته شوم

با شاهد چون آب و گل آغشته شوم

چون مرد نیم زنده نخواهم ماندن

آن به که به پای شاهدان کشته شوم

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۱۷۹

 

دانی که مرا با تو به گاه و بی گاه

جز با تو ندارم از چپ و راست نگاه

شاه تو مه است و شاهدان آب وی اند

در آب توان دید یقین سایهٔ ماه

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۱۸۰

 

دانی چه کنی زروی بردار نقاب

تا رنگ رخت به ماه گوید که متاب

گر رنگ رخت برافکند سایه بر آب

ماهی همه آب گردد و آب گُلاب

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۱۸۱

 

از قند و طبرزد ار فرو بارد آب

بی چاشنی لبت کجا دارد آب

لعل لب شیرین تو از غایت لطف

بیم است که در دهان آب آرد آب

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۱۸۲

 

ای پیش لبت مه چو قصب در مهتاب

وز روی چو آفتابت اندر همه تاب

زنهار زخط خویش درتاب مشو

کز خط خوشت فروزد اندر مه تاب

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۱۸۳

 

هم از رخ تست اگر به مه در نمکی است

مه را چه محل که روی تو خود فلکی است

تا ظن نبری که اندرین نکته شکی است

تو جان منی بدان خدایی که یکی است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۱۸۴

 

چندانک در آن لعل بدخشان نمکی است

ظن می نبرد کسی که در کان نمکی است

تا بر لب او بوسه ندادم نشدم

آگاه که در چشمهٔ حیوان نمکی است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۱۸۵

 

از خرمن خال تو ختن دانه گکی است

وز عشق تو عقل عقل دیوانه گکی است

شمع فلکی که آفتابش نام است

پیش رخ چون نور تو پروانه گکی است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۱۸۶

 

تا لعل لب تو روی خوبی آراست

با قد تو سرو از سر دعوی برخاست

از لعل تو گشت خاتم حُسن درست

وز قد تو گشت کار نیکویی راست

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۱۸۷

 

گفتند جماعتی زبس نادانی

با ماه که رخسارهٔ او را مانی

در حال مَه از شرم فرو رفت خجل

یعنی که مرا نباشد آن پیشانی

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۱۸۸

 

جانا به جهان گل بدیع آوردی

وندر مَه دی فصل ربیع آوردی

چون دانستی که دل به گل می ندهم

رفتی و بنفشه را شفیع آوردی

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۱۸۹

 

آن را که غم آن بت خوشرو باشد

کی طالب رنگ گل خوشبو باشد

انصاف بده جایگهی کاو باشد

گل را چه محل بود که نیکو باشد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۱۹۰

 

حُسنی که گواه حسن معبود بود

چون حسن بتم زلطف موجود بود

رَو بر در او اَیاز می باش مُدام

تا عاقبت کار تو محمود بود

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۱۹۱

 

پیش رخ و زلف تو چه مشک و چه قمر

پیش لب لعل تو چه شهد و چه شکر

خاصَه که دمید بر لب چشمهٔ نوش

از سبزه نباتی زشکر شیرین تر

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۱۹۲

 

زلفی است چو عنبرتر و مشک تتار

رویی است چو صدهزار خروار نگار

قدّی است چو سرو یار دارد گلنار

القصّه چنان است که یارب زنهار

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۱۹۳

 

خطّت که به حجّت کندش عقل هوس

حاشا که مزوّر بود آن خط بر کس

این تزکیه ای است عارضت را کامروز

تو شاهد عدلی و به خط حاکم و بس

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۱۹۴

 

تا بر رخ چون گلت پدید است عرق

از شرم رخت زگل چکیده است عرق

در ابر شنیده ام که باران باشد

بر چهرهٔ خورشید که دیده است عرق

اوحدالدین کرمانی
 
 
۱
۱۳۱۵
۱۳۱۶
۱۳۱۷
۱۳۱۸
۱۳۱۹
۶۴۶۲