گنجور

ملک‌الشعرا بهار » چهارپاره‌ها » مرغ شباهنگ

 

ای شب موحش انده گستر

اندک احسان و فراوان ستمی

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » چهارپاره‌ها » مرغ شباهنگ

 

مطلع یأس و هراسی تو مگر

سحر حشر و غروب عدمی

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » چهارپاره‌ها » مرغ شباهنگ

 

مشتری بسته درین ابر سیاه

سیه چهره از بیم فرجامی

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » چهارپاره‌ها » مرغ شباهنگ

 

واندر امواج بخار جانکاه

گم شده شعشعهٔ بهرامی

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » چهارپاره‌ها » مرغ شباهنگ

 

ای شب جان‌شکر عمرگداز

ای ز جور تو به هر دل اثری

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » چهارپاره‌ها » مرغ شباهنگ

 

ظلم کوته کندت دست دراز

هر شبی را بود از پی سحری

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » چهارپاره‌ها » بنای یادگار

 

در بربط من شدست پنهان

این روح لطیف لایزالی

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » چهارپاره‌ها » بنای یادگار

 

از مردن تن نیم هراسان

کاز من نشود زمانه خالی

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » چهارپاره‌ها » بنای یادگار

 

در عرصهٔ پهن‌دشت سقلاب

ز آوازه‌ام افتد انقلابی

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » چهارپاره‌ها » بنای یادگار

 

وز جلوه به جلوه گاه مهتاب

مشهور شوم چو آفتابی

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » آیینۀ عبرت » بخش اول - از کیومرث تا سربداران

 

اردوان پهلوی شاهنشه ایران ز ری

سوی پاپک نامه کرد و خواست برنا را ز وی

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۳ - در مذمت مخدرات و مسکرات

 

کنی -‌ار بگذری ازاین پستی -

ای بسا عیش و ای بسا مستی

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۰ - حکایت حاج واعظ قزوینی

 

هم درین حین کسی رسید از پی

بانگ زد بر رفیق خویش که هی

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲۳ - در وظیفه‌شناسی

 

زان که یک همنشین باتقوی

به ز سیصد مرید بی‌معنی

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴۸ - حکایت محمود غزنوی

 

آنچه محمود غزنوی در ری

کرد بیداد و گفته شد در وی

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۵۲ - در شکایت از خالق

 

هفت مه زین عزیمتم شده طی

خانه‌ام بی‌اجاره ماند به ری

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۵۴ - آخر سال

 

می‌رسد نامهٔ وکیل از ری

که بود بی‌نتیجه کوشش وی

ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۱۸۴
۱۸۵
۱۸۶
۱۸۷
۱۸۸
۱۹۱
sunny dark_mode