گنجور

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۵۱ - عروسی شکوفه

 

به ساعدکند دست اورنجنش

گلوبندی آویزد از گردنش

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۵۲ - یاران سه گانه‌:‌

 

زر از وی جدا گشت و آمد زنش

چو زر گشته از رنج‌، سیمین تنش

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۵۲ - یاران سه گانه‌:‌

 

نه رخساره زرد و نه لرزان تنش

نه چاک از غم دوست ییراهنش

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۵۳ - دیدار گرگ

 

گهی شیر بخشند وکه روغنش

ز کرکینه پوشند گرگین تنش

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۵۶ - اتق من شر من احسنت الیه

 

مشو ایمن ازکین و پاداشنش

فزون زان بدی نیکویی‌ها کنش

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۵۸ - گاو شیرده

 

سگ آید بگیرد به پاداشنش

بدرّد ز کین پوستین بر تنش

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۸۴ - صفت زن بد

 

با چنین حال‌، دیو راهزنش

کرده جا در میان پیرهنش

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » آیین زرتشت

 

گوش نیک دارید و نیکومنش

کزین دو به نیکی گراید کنش

ملک‌الشعرا بهار
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۳

 

گر کنم از برگ گل اندیشهٔ پیراهنش

ترسم آسیبی رسد ز اندیشهٔ من بر تنش

از پریشانی بزلفش دارم ار نسبت چه سود

کاش میبودی چو زلفش دستم اندر گردنش

خاک راهش گشته‌ام شاید نهد پا بر سرم

[...]

صغیر اصفهانی
 
 
۱
۲۱
۲۲
۲۳
sunny dark_mode