گنجور

عارف قزوینی » دیوان اشعار » غزل‌ها » شمارهٔ ۱۶ - مرا هجرت کشد

 

مرا هجرت کشد آخر نهانی

خوش است آن مرگ از این زندگانی

تنم رنجور و جان بیمار، وقت است

اگر رحم آوری بر ناتوانی

به مرغان چمن گویند بر من

[...]

عارف قزوینی
 

عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۶ - برای تاج السلطنه - دختر ناصرالدین شاه

 

تو یکتا در جهانی، تو چون روح و روانی

ز سر تا پا تو جانی، خدای عاشقانی

عارف قزوینی
 

عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۳۲ - باد خزانی

 

باد خزانی، زد ناگهانی، کرد آنچه دانی

برهم زد ایّام نشاط و روزگار کامرانی

ظلم خزان کرد، با گلستان کرد، دانی چه سان کرد؟

آنسان که من کردم،به دور زندگی با زندگانی

چو من فراری، بلبل به خواری، با سوگواری

[...]

عارف قزوینی
 

عارف قزوینی » دیوان اشعار » نامه ها و اشعار متفرقه » شمارهٔ ۱۳ - زرتشت

 

به زیر سایهٔ نامش توانی

رسید از نو به دور باستانی

عارف قزوینی
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۶۶ - دل شکسته

 

بدرود گفت فر جوانی

سستی گرفت چیره‌زبانی

شد نرم همچو شاخهٔ سوسن

آن کلک همچو تیغ یمانی

نزدیک سیر و کندو کسل شد

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۶۷ - خصم خرد

 

مخور تا توانی می اندر جوانی

می اندر جوانی مخور تا توانی

که یک جرعه می در جوانی نشاند

یکی تیر در دیدهٔ زندگانی

حکیمانه می نیز خوردن نشاید

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۶۸ - شمار گیتی

 

جهانا چه مطبوع و خرم جهانی

دریغا که بر خلق ناجاودانی

نعیم و جحیم است در تو سرشته

و لیکن تو خود فارغ از این و آنی

همه کارهای تو از حکمت آید

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۶۹ - گلچین جهانبانی

 

قبلهٔ ادب و عشقست گلچین جهانبانی

گل‌چین ز ادب ای دل هرچندکه بتوانی

دیدم چمنی خندان‌، پر لاله و پر ریحان

بر شاخ گلش مرغان‌، هرسو به غزلخوانی

بشکفته گل اندرگل‌، کاکل زده درکاکل

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۷۰ - تاریخچه انقلاب مشروطه

 

دریغا که بگذشت عهد جوانی

درآمد ز در پیری و ناتوانی

جوانی به راه وطن دادم از کف

دریغا وطن‌رفت‌و طی‌شد جوانی

وگر بازگردد وطن بار دیگر

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶

 

آخر زغم عشقت ای طفل دبستانی

رفتم من از این عالم‌، عالم به تو ارزانی

عشق من و تو ای ماه بیرون ز شگفتی نیست

من پیر جهان‌دیده‌، تو طفل دبستانی

نشگفت گر از مجنون در عشق شوم افزون

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷

 

نهاده کشور دل باز رو به ویرانی

که دیده مملکتی را بدین پریشانی

دلا مکن گله از کس که خوار و زار شود

هر آن که‌ شد چو تو سرگشته در هوسرانی

ز تار زلف سیاه تو روز مشتاقان

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۸۲ - تربیه طبیعی

 

غرٌنده و سهمناک و توفنده

بر دشت گذشت تند طوفانی

تخمی زبنفشه برگرفت از دشت

وافکند ورا به طرف بستانی

بر بستر وی بتافت خورشیدی

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۸۳ - جوابی به قطعه محمود فرخ

 

بهار قطعهٔ فرخ شنید و خرم گشت

چو کشت خشک ز ترشیح ابر نیسانی

و یا چو عاشق نومید گشته از دیدار

که یار سر زده ییش آیدش به مهمانی

فسرده بودم و از عمر خویشتن بیزار

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۸۴

 

دوش آمد پی عیادت من

ملکی در لباس انسانی

گفتمش چیست نام پاک تو، گفت

خواجه عبدالحمید عرفانی‌

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۸۵ - بهار شیروانی

 

به شهر شروان بُد شاعری بهار بنام

که شهره بود به مطبوعی و سخن‌دانی

از آن سخنور جز اندکی ندانم شعر

هم آنچه دانم دانند عالی و دانی

به شعر خویش هم‌اکنون مفاخرت نکنم

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » رباعیات » شمارهٔ ۶۹

 

تا بشکافد به هم دل نالانی

تا خون بارد ز دیدهٔ گریانی

هرجاکه‌ دمد ستاکی اندر لب جوی

دست بشرش بسر نهد پیکانی

ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۲۰۴
۲۰۵
۲۰۶
۲۰۷
۲۰۸
۲۱۲
sunny dark_mode