اسیری لاهیجی » اسرار الشهود » بخش ۵۹ - در بیان اموات
چار کون آمد ممات سالکان
آن یکی ابیض دوم اسود بدان
پس سیوم اخضر چهارم احمرست
شرح هر یک گر بگویم بهترست
موت ابیض جوع آمد زان سبب
[...]
اسیری لاهیجی » اسرار الشهود » بخش ۶۰ - حکایت ذوالنون مصری
شیخ ذوالنون مقتدای خاص و عام
آن انیس حضرت رب الانام
آنکه او از جان و دل آگاه بود
رهنمای رهروان راه بود
گفت یک روزی در ایام سفر
[...]
اسیری لاهیجی » اسرار الشهود » بخش ۶۱ - تمثیل
پیر بسطامی چو در میدان شتافت
در مقام قرب جانان راه یافت
آمد الهامش که ای خاص اله
هر چه میخواهد دلت از من بخواه
پیر گفتا نیست ما را هیچ خواست
[...]
اسیری لاهیجی » اسرار الشهود » بخش ۶۲ - در بیان آنکه عمل بی اخلاص وسیلۀ قرب نمیگردد بلکه موجب زیادتی بعد شود
ای بسا اعمال کان باشد وبال
گفت پیغمبر ازین رو رب مال
هر عمل کان موجب کبر و ریاست
در حقیقت آن عمل جرم و خطاست
نیست بی اخلاص اعمالت قبول
[...]
اسیری لاهیجی » اسرار الشهود » بخش ۶۳ - در بیان آنکه انسان هر چه از نیک و بد میکند صورت همه در عالم معنی به وی بازگشت خواهد نمود. و تحریض بر آنکه نیکی دربارۀ خلایق موجب رضای خالق است.
از خدا تبلی السر ائر می شنو
روز و شب جز در پی نیکی مرو
هر که نیکی می کند با خاص و عام
اوست از قول نبی خیر الانام
بد مباش و بد مگوی و بد مکن
[...]
اسیری لاهیجی » اسرار الشهود » بخش ۶۴ - حکایت معروف کرخی
رهنمای سالکان راه هو
آنکه شد معروف کرخی نام او
با مریدان بود روزی درگذر
دید جمعی از جوانان خمر خور
با شراب و با کباب و با رباب
[...]
اسیری لاهیجی » اسرار الشهود » بخش ۶۵ - حکایت ابو تراب نخشبی
عارف حق بوتراب نخشبی
آنکه بود او عارف علم نبی
گفت اکنون هست بیشک هشت سال
تا که از فضل خدای ذوالجلال
خود ندادم هیچ چیزی من به کس
[...]
اسیری لاهیجی » اسرار الشهود » بخش ۶۶ - اشارت به مناسبت میان خلق و خالق و تحقیق آنکه هر چه هست حق است و عالم نمود وهمی بیش نیست.
او چو خورشیدست و ما چون سایه ایم
همچو نور و سایه ما همسایه ایم
تابع نور است سایه روز و شب
نور خواهی گو بیا سایه طلب
هستی سایه یقین از نور دان
[...]
اسیری لاهیجی » رسائل » شرح دو بیت از مثنوی
کس مرد تمام تمام است کز تمامی
کند با خواجگی کار غلامی
پس آنگاهی که ببرید او مسافت
نهد حق بر سرش تاج خلافت
بقایی یابد او بعد از فنا باز
[...]
اسیری لاهیجی » رسائل » شرح دو بیت از مثنوی
وجود اندر کمال خویش ساری است
تعیّنها اموری اعتباری است
امور اعتباری نیست موجود
عدد بسیار، یک چیز است معدود
اسیری لاهیجی » رسائل » شرح دو بیت از مثنوی
ز دریای شهادت چون نهنگ لا برآرد هو
تیمّم فرض گردد نوح را در وقت طوفانش
اسیری لاهیجی » رسائل » شرح دو بیت از مثنوی
از این تا آن بسی فرق است زنهار
به نادانی مکن خود را گرفتار
اسیری لاهیجی » رسائل » شرح دو بیت از مثنوی
به زیر پرده هر ذره پنهان
جمال جانفزای روی جانان
چو برخیزد تو را این پرده از پیش
نمانَد نیز حکم مذهب و کیش
من و تو چون نمانَد در میانه
[...]
اسیری لاهیجی » رسائل » شرح دو بیت از مثنوی
ز من جان پدر این پند بپذیر
برو دامان صاحبدولتی گیر
که قطره تا صدف را در نیابد
نگردد گوهر و روشن نتابد
اسیری لاهیجی » رسائل » شرح دو بیت از مثنوی
در بشر روپوش گشته است آفتاب
فهم کن و اللّٰه اعلم بالصواب
اسیری لاهیجی » رسائل » شرح دو بیت از مثنوی
در آن دم که من حق مطلق شوم
نماند دویی جملگی حق شوم
بود علم من علم حیّ علیم
نباشد به جز من خدای عظیم
اسیری لاهیجی » رسائل » شرح دو بیت از مثنوی
این طایفهاند اهل معنا
باقی همه خویشتن پرستند
فانی ز خود و به دوست باقی
این طرفه که نیستند و هستند
اسیری لاهیجی » رسائل » شرح دو بیت از مثنوی
ملک این را دان و دولت این شمر
ذرهای زین عالمی از دین شمر
هر که مست عالم عرفان بود
بر همه خلق جهان سلطان بود
گر بدانستی ملوک روزگار
[...]
اسیری لاهیجی » رسائل » شرح بیتی از عطار
حسن خود را از لباس آرد برون
باز در ذات خودش سازد وطن
کثرت کونین را در خود کشد
بحر وحدت چون که گردد موج زن