گنجور

عطار » مختارنامه » باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر » شمارهٔ ۲۷

 

امروز منم خسته ازین بحر فضول

سیر آمده یکبارگی از جان ملول

کردند ز کار هر دو کونم معزول

خود را بدروغ چند دارم مشغول

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » فی فضائل خلفا » فی‌فضیلة امیرالمؤمنین ابوبکر رضی الله عنه

 

چون تو کردی ثانی اثنینش قبول

ثانی اثنین او بود بعد رسول

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » فی فضائل خلفا » فی فضیلة امیرالمؤمنین عثمان رضی الله عنه

 

چون نبود او تا کند بیعت قبول

بد به جای دست او دست رسول

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » فی فضائل خلفا » فی فضیلةامیرالمؤمنین علی رضی الله عنه

 

مرتضای مجتبا، جفت بتول

خواجهٔ معصوم، داماد رسول

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » فی فضائل خلفا » فی فضیلةامیرالمؤمنین علی رضی الله عنه

 

گشته اندر کعبه آن صاحب قبول

بت شکن بر پشتی دوش رسول

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » در تعصب گوید » درتعصب گوید

 

گر کنی تکذیب اصحاب رسول

قول پیغامبر نکردستی قبول

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » در تعصب گوید » درتعصب گوید

 

کی روا داری که اصحاب رسول

مرد ناحق را کنند از جان قبول

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » در تعصب گوید » سخنی از رابعه

 

زو یکی پرسید کای صاحب قبول

تو چه می‌گویی ز یاران رسول

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » در تعصب گوید » سخنی از رابعه

 

تو درین ره نه خدا و نه رسول

دست کوته کن ازین رد و قبول

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » پرسش مرغان » حکایت اسکندر که خود به رسولی می‌رفت

 

گفت چون اسکندر آن صاحب قبول

خواستی جایی فرستادن رسول

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان

 

موج زد ناگاه دریای قبول

شد شفاعت‌خواه کار تو، رسول

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » به کعبه رفتن رابعه

 

تا تو می‌گردی درین بحر فضول

موج برمی‌خیزد از رد و قبول

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت دیوانه‌ای که از مگس و کیک در عذاب بود

 

گر نبودی مرد تایب را قبول

کی بدی هر شب برای او نزول

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » گفتار عباسه دربارهٔ نفس

 

پس همه از ترکمانی پر فضول

از سر صدقی کنند ایمان قبول

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » نارضا بودن ایاز از اینکه محمود سلطنت را به او داد

 

هر شبی از بهر تو ای بوالفضول

می‌کنند از اوج جباری نزول

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

کسی را برگزید از جمله مقبول

وزان پس شد بکار خویش مشغول

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش ششم » (۱) حکایت عزرائیل و سلیمان علیهما السلام و آن مرد

 

تو اندر نقطهٔ تقدیر اول

نگه می‌کن مشو در کار احول

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۷) حکایت آن درویش که آرزوی طوفان کرد

 

که تا این خلق در پندار مشغول

شوند از بدعت و از شرک معزول

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نوزدهم » (۱۱) حکایت ابرهیم علیه السلام

 

بکاری گر نمی‌داریش مشغول

شوی از دست او از کار معزول

عطار
 
 
۱
۲
۳
۵