عطار » مختارنامه » باب بیست و چهارم: در آنكه مرگ لازم و روی زمین خاك رفتگان است » شمارهٔ ۸
گر در کوهی مقیم و گر در دشتی
بر خاک گذشتگان مجاور گشتی
بر خاک تو بگذرند ناآمدگان
چندان که تو برگذشتگان بگذشتی
عطار » وصلت نامه » بخش ۵۴ - و له ایضاً
گر در کوهی مقیم و گر در دشتی
بر خاک گذشتگان مجاور گشتی
بر خاک تو بگذرند نا آمدهگان
چندانکه تو بر گذشتگان بگذشتی
عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۴) حکایت شه زاده که مرد سرهنگ بر وی عاشق شد
مرا چون هست این زندان بهشتی
بنفروشم بصد بستانش خشتی
عطار » الهی نامه » بخش پنجم » (۱) حکایت شبلی با مرد نانوا
که نه خوبی شناسم من نه زشتی
بگو تا دوزخی کیست و بهشتی؟
عطار » الهی نامه » بخش پنجم » (۱) حکایت شبلی با مرد نانوا
که گر یک گرده دادی بیدرشتی
نبودی دوزخی، بودی بهشتی
عطار » اسرارنامه » بخش پنجم » بخش ۱ - المقاله الخامسه
هزاران پرده در دنیا گذشتی
که تا از صورت و معنی بگشتی
عطار » اسرارنامه » بخش بیست و دوم » بخش ۴ - الحکایه و التمثیل
همه گر دوزخیایم ار بهشتی
تو میدانی و تو تا چون سرشتی
عطار » خسرونامه » بخش ۱ - بسم اللّه الرحمن الرحیم
اگر من دوزخیام گر بهشتی
تو میدانی تو تا چونم سرشتی
عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن
چو من حوری که حوران بهشتی
ز من بر خشک میرانند کشتی
عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن
که بگذر زود چون بادی بدشتی
که سوی خاک داری باز گشتی
عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن
همه شب بستر نرم از درشتی
کند با پهلوی من خار پشتی
عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن
مکن ای نرم زن با من درشتی
که ما بر خشک میرانیم کشتی
عطار » خسرونامه » بخش ۴۴ - رشك حسنا در كار گل و قصد كردن
کسی بنشسته با حور بهشتی
چرا برخیزد از سودای زشتی
عطار » خسرونامه » بخش ۴۴ - رشك حسنا در كار گل و قصد كردن
دران سختی چنان حور بهشتی
فرومانده نهان از اهل کشتی