عطار » خسرونامه » بخش ۳۴ - رفتن خسرو و گل بباغ
درین بودند با هم آن دو سرمست
که روز از شب گریزان رخت بر بست
عطار » خسرونامه » بخش ۳۵ - عشرت كردن گل و خسرو باهم
چو گلرخ پاسخ شه یافت برجست
بخدمت پیش شه شد باده بردست
عطار » خسرونامه » بخش ۳۵ - عشرت كردن گل و خسرو باهم
زبان بگشاد خسرو شاه سرمست
بگل گفت ای ز مستی رفته از دست
عطار » خسرونامه » بخش ۳۵ - عشرت كردن گل و خسرو باهم
گل و خسرو فتاده هر دو سرمست
بکش آورده پای و زلف در دست
عطار » خسرونامه » بخش ۳۵ - عشرت كردن گل و خسرو باهم
ز چشمت مستم و از باده هم مست
بدار آخر ازین مست دژم دست
عطار » خسرونامه » بخش ۳۵ - عشرت كردن گل و خسرو باهم
شه از گفتار گل از دست شد مست
ز پا افتاد مست و رفت از دست
عطار » خسرونامه » بخش ۳۵ - عشرت كردن گل و خسرو باهم
درآمد پای کوبان بلبل مست
که گل درجلوه میآید بصد دست
عطار » خسرونامه » بخش ۳۶ - صفت جشن خسرو
بساقی گفت شاه عاشق مست
که می درده که چون گل رفتم ازدست
عطار » خسرونامه » بخش ۳۸ - غزل گفتن ارغنون ساز در مجلس خسرو و عشرت كردن
بیامد خسرو و بر تخت بنشست
بمخموری گرفته جام در دست
عطار » خسرونامه » بخش ۳۸ - غزل گفتن ارغنون ساز در مجلس خسرو و عشرت كردن
چو نان شد خورده آمد خادمی چست
بطشت و آب هر کس دست میشست
عطار » خسرونامه » بخش ۴۰ - در صفت دف
چنان میتافت رویش از برون دست
که از چستی بچنبر می برون جست
عطار » خسرونامه » بخش ۴۳ - آگاهی یافتن شاه اسپاهان از بردن هرمز گل را
قدم در نه، رها کن از سخن دست
چو زلف گلرخ این چل را مکن شست
عطار » خسرونامه » بخش ۴۳ - آگاهی یافتن شاه اسپاهان از بردن هرمز گل را
شه از گفتار مرد از جای برجست
چو شیری مست میزد دست بر دست
عطار » خسرونامه » بخش ۴۳ - آگاهی یافتن شاه اسپاهان از بردن هرمز گل را
گهی از در چو باد صبح میجست
گهی دل در کلید صبح میبست
عطار » خسرونامه » بخش ۴۴ - رشك حسنا در كار گل و قصد كردن
جهان افروز را ده نامه ازدست
وزو درخواه هرچت آرزو هست
عطار » خسرونامه » بخش ۴۴ - رشك حسنا در كار گل و قصد كردن
بآخر بند کشتی خرد بشکست
بگرد تخته باد کژ بپیوست
عطار » خسرونامه » بخش ۵۲ - از سر گرفتن قصّه
ز بیم آتش آن شیران سرمست
خروشان راه میجستند در جست
عطار » خسرونامه » بخش ۵۵ - آگاهی یافتن قیصر از آمدن خسرو
ز خود یکبارگی دستم فرو بست
اگر دستم نگیری رفتم از دست