گنجور

 
۱
۲
۳
۶
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۲

 

درکش سر زلف دلستانش

بشکن در درج درفشانش

جان را به لب آر و بوسه‌ای خواه

تا جانت فرو شود به جانش

جانت چو به جان او فروشد

[...]

۱۱ بیت
عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۳

 

هر مرد که نیست امتحانش

خوابی و خوری است در جهانش

می‌خفتد و می‌خورد شب و روز

تا مغز بود در استخوانش

فربه کند از غرور پهلو

[...]

۲۱ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد » شمارهٔ ۴۲

 

غنچه که چو پسته لب شود خندانش

از کم عمری بر لبش آمد جانش

چون نیست به جز نیست شدن درمانش

خون میبچکد به درد از پیکانش

۲ بیت
عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » فی فضائل خلفا » فی‌فضیلة امیرالمؤمنین ابوبکر رضی الله عنه

 

سنگ زان بودی به حکمت در دهانش

نا به سنگ و هنگ هو گوید زفانش

۱ بیت
عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » فی فضائل خلفا » فی فضیلة امیرالمؤمنین عمر رضی الله عنه

 

چون سخن گفتی حقیقت بر زفانش

از رای قلبی خدا گشتی عیانش

۱ بیت
عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » حکایت صعوه » حکایت یعقوب و فراق یوسف

 

موج می‌زد بحر خون از دیدگانش

نام یوسف مانده دایم در زفانش

۱ بیت
عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان

 

همچو چشم سوزنی شکل دهانش

بسته زناری چو زلفش بر میانش

۱ بیت
عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت جنید که سر پسرش را بریدند

 

حرفهایی کز بلندی آسمانش

سرنهادی تشنه دل در آستانش

۱ بیت
عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت محمود که لات را به هندوان نفروخت و آنرا سوزاند

 

بیست من جوهر بیامد از میانش

خواست شد از دست حالی رایگانش

۱ بیت
عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » سی‌مرغ در پیشگاه سیمرغ » ...

 

در میان آفتاب دلستانش

بود هم چون ذرهٔ شکل دهانش

۱ بیت
عطار
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در فضیلت صدیق رضی الله عنه

 

همیشه بود سنگی در دهانش

که تاگوهر نیفشاند زبانش

۱ بیت
عطار
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در فضیلت صدیق رضی الله عنه

 

چنان مستغرق حق بود جانش

که کم رفتی حدیثی بر زبانش

۱ بیت
عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

برای عبرت خلق جهانش

رها کردند آنجا هم چنانش

۱ بیت
عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

چو روی زن بدید از دور، جانش

بلب آمد بگردون شد فغانش

۱ بیت
عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۱) حکایت سرپاتک هندی

 

بدانست او که هست آن امتحانش

که مست خواب خواهد کرد جانش

۱ بیت
عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۱) حکایت سرپاتک هندی

 

چو بیرون آمدی بانگ از دهانش

نشان دادی ز گنگی زبانش

۱ بیت
عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۱) حکایت سرپاتک هندی

 

کشید آخر خطی و در میانش

نشست و شد ز هر سو خط روانش

۱ بیت
عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش ششم » (۱) حکایت عزرائیل و سلیمان علیهما السلام و آن مرد

 

سلیمان گفت تا میغ آن زمانش

ببرد از پارس تا هندوستانش

۱ بیت
عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش ششم » (۱) حکایت عزرائیل و سلیمان علیهما السلام و آن مرد

 

چو میغ آورد تا هندوستانش

شدم آنجا و کردم قبض جانش

۱ بیت
عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۱) حکایت عیسی علیه السلام با آن مرد که اسم اعظم خواست

 

بخورد آنگه بزاری در زمانش

میان ره رها کرد استخوانش

۱ بیت
عطار
 
 
۱
۲
۳
۶
 
تعداد کل نتایج: ۱۰۹