گنجور

عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی طلب » حکایت مردی که گشایش میخواست و جواب رابعه به او

 

بی‌خودی می‌گفت در پیش خدای

کای خدا آخر دری بر من گشای

رابعه آنجا مگر بنشسته بود

گفت ای غافل کی این در بسته بود

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هشتم » جواب پدر

 

پدر گنج سخن را کرد در باز

پسر را گفت ای جویندهٔ راز

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » المقالة الحادی عشر

 

پسر گفتش اگر در جاه باشم

چرا آشفته و گمراه باشم

چو من در اعتدالی جاه جویم

مکن منعم اگر این راه جویم

اگر اندک بود در جاه میلم

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » جواب پدر

 

پدر بگشاد راهش در هدایت

به پیش او فرو گفت این حکایت

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هجدهم » جواب پدر

 

پدر بگشاد مُهر از حقّهٔ لعل

دُر افشان گشت و کرد این قصّه را نقل

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش بیست و دوم » جواب پدر

 

پدر در پیش او کرد این حکایت

ز افلاطون یونانی روایت

عطار
 

عطار » الهی نامه » روایت دیگر دیباچۀ الهی‌نامه » فی نعت النبی صلی الله علیه و آله و صحبه و سلم

 

چو هم دستی تو با موسیِ عمران

همی از جامِ جان خور آبِ حیوان

عطار
 

عطار » مختارنامه » مقدمه

 

ز جائی می برآید این سخنها

که جای جان و جانان است تنها

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۸ - فی فضایله

 

در شب معراج پیش ذوالجلال

مصطفا کرد از خداوند این سئوال

گفت چونی یا علیم و ای عزیز

گفت با بوبکر من چونی تو نیز

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۱۰ - فی فضائله

 

مصطفی کرد از خدا نقل این کلام

گفت از خلقم مباهاتست عام

پس بفاروقم مباهاتست خاص

نیست از اخلاص کس را این خلاص

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۱۲ - فی فضائله

 

حق تعالی گفت با روح الامین

باز پرس از رحمة للعالمین

کای نبی خشنودم ازعثمان خویش

هست او خشنود از رحمن خویش

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۱۴ - فی فضائله

 

مصطفا گفتست چون آدم بعلم

نوح فهم آنگاه ابراهیم حلم

باز یحیی زهد و موسی بطش کیست

گر نمیدانی شجاع دین علیست

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۲۰ - الحكایة ‌و التمثیل

 

کوفئی را گفت مرد راز جوی

مذهب تو چیست با من باز گوی

گفت این که پرسد ای کاره لقا

باد پیوسته خدایم را بقا

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش سی و یکم » بخش ۸ - الحكایة و التمثیل

 

کرد آن دیوانه رامردی سؤال

گفت هان چونی تو ای شوریده حال

گفت بر هر پهلوئی گشتم براه

هم بتر من آمدم بیگاه و گاه

عطار
 

عطار » وصلت نامه » بخش ۳۱ - رجوع به مطلب

 

هیبت حق جمله را یکسان کند

جسم‌ها را جملگی چون جان کند

هیبت حق جمله را زیبا کند

این عددها را همه یکتا کند

هیبت حق جمله را فاضل کند

[...]

عطار
 

عطار » نزهت الاحباب » بخش ۱۷ - آمدن باغبان در بوستان و چیدن گلها و نومید شدن بلبل

 

هر گلی کان بود بر شاخی بچید

بلبل بیچاره کان حالت بدید

در معنی از زبان عشق سفت

این غزل بر سرگذشت خویش گفت

عطار
 

عطار » پندنامه » بخش ۵۷ - در صفت علامتهای فاسق

 

هست فاسق را سه خصلت در نهاد

باشد اول در دلش حب فساد

حرفه‌اش آزردن خلق خداست

دور دارد خویش را از راه راست

عطار
 

عطار » تذکرة الأولیاء » ذکر ابن محمد امام صادق(ع)

 

ذهب الوفاء ذهاب امس الداهب

والناس بین مخایل و مآرب

یفشون بینهم المودة والوفا

و قلوبهم محشوة بعقارب

عطار
 

عطار » تذکرة الأولیاء » ذکر ابوالعباس سیاری رحمة الله علیه

 

اتمنی علی الزمان مجالا

ان یری فی الحیوة طلعة حر

عطار
 
 
sunny dark_mode