بدست او یکی وان چیست ایمان

بدست تو یکی رفتن بفرمان

گر او هرگز نکردی نشر ایمان

که گشتی در عجم هرگز مسلمان

جوانی دارم و ملک سلیمان

چو فرزندی ندارم چیست درمان

سپه چون مور جمله زیر فرمان

شه قیصر به کردار سلیمان

چو خسرو بود در دانش بسامان

سوی گلرخ فرستادش بدرمان

به سامانش بباید ساخت درمان

مگر درمان پدید آید به سامان

ندارد کار نادان هیچ سامان

که نادانی ندارد هیچ درمان

چو ما هستیم مشتی نو مسلمان

براوردیم انگشتی در ایمان

ز عشق او شوی همچون سلیمان

دهی بر جن و انس و طیر فرمان

نتابی سر دمی از امر و فرمان

که تا کافر نمیری ای مسلمان

دگر پرسی ز احوال سلیمان

چرا بر مرغ و ماهی داشت فرمان؟

علی را بنده شو مانند سلمان

که تا فرمان دهی همچو سلیمان

علی را بود بنده همچو سلمان

از آن بر هر دو عالم داشت فرمان

اگر فرمان بری گردی سلیمان

ترا دیو و پری باشد بفرمان

اگر فرمان بری او را چو سلمان

شوی اندر حقیقت چون سلیمان

ز عشق مرتضی باشی سلیمان

دهی بر جن و انس و طیر فرمان

بباشد دیو نفسش هم مسلمان

هم او مالک شود در ملک ایمان

ولی جهدی کن اینجا تا بفرمان

که تا او را کنی ناگه مسلمان

ازولایت تا ولایت مردمان

بود در شرع محمّد آن زمان

شکرها کردیم اکنون این زمان

کز بلای شیر ماندی در امان