من شدم غوّاص معنیّ کلام

ملک معنی ختم شد بر من تمام

بوده مجدالدّین و سعدالدّین مدام

چون علی لالابجان او را غلام

گه قدم داری بمصر و گه بشام

ماوراءالنهر داری خود مقام

این کتب غواص بحر هر کلام

این کتب خورده ز کوثر جام جام

بر زبان حرفی نگفتم زین کلام

داشتم در پاس این گفت اهتمام

علم من باشد احادیث کلام

بهر تو آورده‌ام من این پیام

پیش دانا دین حق باشد تمام

پیش نادان خود نباشد جز ظلام

رو نظر بند از تمام خلق عام

تا نیفتی همچو نادانان بدام

رو بکن بر شاه درویشان سلام

تا بگیرد علم معنی‌ات نظام

پیش دانا مرتضی باشد امام

پیش نادانان چگویم والسّلام

چون کتاب من برحمت شد تمام

ختم بر رحمت نمودم و السّلام

چون برون آئی ز جسم و جان تمام

تو نمانی حق بماند والسلام

سردیت افسرده دارد بر دوام

تربت رعنائیت آرد مدام

شیخ اورا گفت ای بس ناتمام

نیست حق را در حقیقت هیچ نام

یک دمم باتو در آن دم می تمام

ای همه توآن دمم ده والسلام

خاک پای تست ای صدر انام

جمله در کار تو کردم والسلام

گر نیابی تا ابدبوی طعام

قوت یطعمنی و یسقینی تمام

گرچه داد او کارها را صد نظام

ذرهٔ با او نبود او والسلام

دو کمان بر هم فکندندی تمام

یعنی خود این دو یکی شد بردوام

کار من از یک نظر گردان تمام

زانکه کار تست کردن والسلام