گنجور

عطار » مصیبت نامه » بخش بیستم » بخش ۱ - المقالة العشرون

 

سالک آمد پیش دریای پر آب

گفت ای از شور او مست و خراب

موج عشقت میکند زیر و زبر

شور و شوقت میکند شیرین و تر

تشنهٔ سیراب از خویش آمده

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیستم » بخش ۲ - الحكایة و التمثیل

 

این سخن نقل است زاسکندر که گفت

هرچه گیری معتدل باید گرفت

در میان رو نه بعز و نه بذل

زآنکه جزویست اعتدال از عقل کل

نه بنزدیک آی و نه میباش دور

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیستم » بخش ۳ - الحكایة و التمثیل

 

خواجه اکافی درآمد در سخن

خلق میبالید ازو چون سرو بن

منبرش گوئی ورای عرش بود

آسمان در جنب او چون فرش بود

در بلندی سخن چندان برفت

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیستم » بخش ۴ - الحكایة و التمثیل

 

شبلی آن کز مغز معنی راز گفت

این حکایت از برادر باز گفت

گفت بود اندر دبیرستان شهر

میرزادی یوسف کنعان شهر

هر دوعالم بر نکوئی نقد او

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیستم » بخش ۵ - الحكایة و التمثیل

 

گفت ایاز آمد بر سلطان پگاه

چهرهٔ گلناریش مانند کاه

نه طراوت مانده در رخسار او

نه حلاوت مانده در گفتار او

گفت شاه آخر چه بودت ای ایاس

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیستم » بخش ۶ - الحكایة و التمثیل

 

کرد درویشی ز درویشی سؤال

کآرزویت چیست ای درویش حال

گفت از ملک دو عالم خشک و تر

ناچخی میبایدم اما دو سر

تا بیک سر وارهانم خویش را

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیستم » بخش ۷ - الحكایة و التمثیل

 

عاشقی روزی مگر خون میگریست

زو کسی پرسید کاین گریه ز چیست

گفت میگویند فردا کردگار

چون کند تشریف رؤیت آشکار

چل هزاران ساله بدهد بر دوام

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیستم » بخش ۸ - الحكایة و التمثیل

 

بود مجنونی همیشه بی کلاه

برهنه سر میشدی دایم براه

سائلی گفتش که ای شوریده نام

برهنه سر از چه میباشی مدام

گفت سرپوشیده زن باشد نه مرد

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیستم » بخش ۹ - الحكایة و التمثیل

 

در رهی میرفت شبلی دردناک

دید دو کودک در افتاده بخاک

زانکه جوزی در میان افتاده بود

هر دو را دعوی آن افتاده بود

هر دو از یک جوز میکردند جنگ

[...]

عطار