گنجور

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳

 

هر کس خط و خال تو می جوید

جز خطۀ عشق نمی پوید

آندل که چو شمع بود روشن

جز لالۀ عشق نمی بوید

آری ز زمین دل عاشق

[...]

۶ بیت
غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷

 

برقی از غمزۀ مستی زد

آتش در خرمن هستی زد

تا فتنۀ آن رخ جلوه نمود

بنیاد مرا چه شکستی زد

هندوی دو زلفش آشوبی

[...]

۶ بیت
غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳

 

ای داغ تو لالۀ باغ دلم

وی سوز تو نور چراغ دلم

ای ترا ز لطف تو گلشن جان

وی تازه ز قهر تو داغ دلم

سرگشتۀ کوی تو شد دل من

[...]

۶ بیت
غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹

 

تا گوهر عشق اندوخته‌ام

چشم از همه عالم دوخته‌ام

تا با غم عشق تو ساخته‌ام

همواره سراپا سوخته‌ام

تا سینۀ من سینای غم است

[...]

۶ بیت
غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۷۱

 

خسته ای را که دگر طاقت و قوت نبود

گر تفقد نکنی شرط مروت نبود

پدر پیر فلک را نبود مهر و وفا

شفقت نیز مگر رسم ابوت نبود

با فراق تو قرینم ز چه اندر همه عمر

[...]

۶ بیت
غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۸۰

 

فرۀ غرای تو چشم مرا خیره کرد

طرۀ زیبای تو عقل مرا تیره کرد

برد به شیرین لبی شیرۀ جان مرا

کام مرا شکرین بردن آن شیره کرد

سلسلۀ موی تو یافت چه آشفتگی

[...]

۶ بیت
غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۹۶

 

از رقیبان تو تا چند من اندیشه کنم

بیخ اندیشۀ بد را چه خوش از ریشه کنم

پیش بینی کند از مرحلۀ عشقم دور

شیوۀ رندی و مستی پس از این پیشه کنم

بیشۀ شیر هوا را بزنم آتش عشق

[...]

۶ بیت
غروی اصفهانی