گنجور

صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲

 

ای خوش آن روز که دل به هر غمت جایی داشت

سر سودازده با مهر تو سودایی داشت

هر چه سوز دلم از درد فراقت غم نیست

کاشکی شام غمت و عده فردایی داشت

گفت از دامن مقصود مکش دست ای کاش

[...]

۱۰ بیت
صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۹ - در مصیبت عاشورا

 

ماند چون نعش حسین تشنه‌لب در آفتاب

می‌ندانم از چه زبور بست دیگر آفتاب؟

ز خم تیره و نیزه و شمشیر عدوان بس نبود؟

از چه می‌تابید بر آن جسم بی‌سر آفتاب؟

بود گر در دامن زهرا سر آن تشنه‌لب

[...]

۱۰ بیت
صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۲۱ - همچنین فی‌المرثیه

 

دلا در کربلا بنگر چه غوغایی عیان دارد

حسین تشنه‌لب افغان ز جور کوفیان دارد

نشسته کشتی ایجاد از جور خسان در گل

چو دریا کربلا بس موجهای بیکران دارد

سکینه در نوا در نینوا از العطش چون نی

[...]

۱۰ بیت
صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۲۵ - وداع سکینه خاتون با امام

 

برای رفتن شام و وداع شاه شهیدان

ز جمله اسرا نوبت سکینه رسید

ز پشت ناقه عریان فتاد روی زمین

نهاد لب به گلوی بریده شه دین

به گریه گفت که ای جان فدای پیکر تو

[...]

۱۰ بیت
صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۵۶ - در مصیبت سیدالشهدا(ع)

 

چه شد که روز جهان تیره چون شب یلداست

ز هر طرف به فلک از زمین خروش عزاست

ز فرش کرده مسیحا ز نو به عرش عروج

و یا هنوز زمان مصیبت یحیی است

گرفته مرد و زن از هر طرف عزای حسین

[...]

۱۰ بیت
صامت بروجردی