گنجور

 
صامت بروجردی

چه شد که روز جهان تیره چون شب یلداست

ز هر طرف به فلک از زمین خروش عزاست

ز فرش کرده مسیحا ز نو به عرش عروج

و یا هنوز زمان مصیبت یحیی است

گرفته مرد و زن از هر طرف عزای حسین

بلی عزای شه تشنه سید شهدا است

کسی که هست خدا خونبهای او چه عجب

که چشم مرد و زن اندر عزاش خونپالاست

چرا به گریه نکوشی، مگرنمی‌دانی

سرو قلب پیمبر حسین عزیز خداست

چنان خیال کن اکنون که در رکاب حسین

زمان یاری او وقت زوال عاشوراست

اگر ز نصرت آت تشنه لب شدی محروم

برای درد تو امواج گریه عین دواست

چسان زیاد رود ماتم شهی که سرش

جدا ز تن جگر تشنهبر لب دریاست

نمی‌رود ز نظر حال زینب دلخون

که سربرهنه و بی‌کس اسیر شمرد غاست

دل شکسته (صامت) مدام در ماتم

برای سید مظلوم تا به روز جزاست