گنجور

خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۱۲

 

در بر آنرا که چون تو یاری باشد

گر ناله کند سیاه کاری باشد

در کوی امید منزلی دارم خوش

در قصه عشق مشکلی دارم خوش

تفصیل دلم چه پرسی ای جان جهان

[...]

خواجه عبدالله انصاری
 

خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۱۴

 

نیست عشق لایزالی را در آندل هیچ کار

کو هنوز اندر صفات خویش ماندست استوار

هیچکس را نامده از دوستان در راه عشق

بی زوال ملک صورت ملک معنی در کنار

خواجه عبدالله انصاری
 

خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۱۴

 

آن ذات کمالی که ز تو کاسته نیست

جز از کف تو فیض کرم خاسته نیست

خواجه عبدالله انصاری
 

خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۲۱

 

لبیک عاشقان به از احرام حاجیان

کانیست سوی کعبه و آنست سوی دوست

کعبه کجا برم چه برم راه بادیه

کعبه است کوی دلبر و قبله است روی دوست

بر شاخ طرب هزار دستان توایم

[...]

خواجه عبدالله انصاری
 

خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۲۵

 

گاهی که به طینت خود افتد نظرم

گویم که من از هرچه به عالم بترم

چون از صفت خویشتن اندر گذرم

از عرش همی به خویشتن در نگرم

گر نه سبب تو بودی ای در خوشاب

[...]

خواجه عبدالله انصاری
 

خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۵۴

 

من پای ز جان برون نهادم زمیان

جان داند با تو و تو دانی با جان

در کوی تو گر کشته شوم باکی نیست

کودا من عشقی که بر او چاکی نیست

یک عاشق آزاده نه بینی بجهان

[...]

خواجه عبدالله انصاری
 

خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۱۰۲

 

ار دستت از آتش بود

ما را ز گل مفرش بود

هرچ از تو آید خوش بود

خواهی شفا خواهی الم

خواجه عبدالله انصاری