خواجه عبدالله انصاری » مواعظ » موعظهٔ دوازدهم - در امر به اوصاف حمیده و منع از اوصاف ناپسندیده
گر تو خواهی در دو عالم زندگی
بندگی کن بندگی کن بندگی
کار کن تا مزد یابی بر مزید
کان ترا از بهر این کار آفرید
خواجه عبدالله انصاری » مخاطبات » مخاطبهٔ نهم - در ذکر کیفیت و روش اهل طریقت و مراتب حقیقت و رجحان شریعت بر حقیقت
ایکه جویای راه حق شده ای
وزخطر در پناه حق شده ای
گربدانی شوی حقیقت خواه
بی شریعت مشو حقیقت خواه
تا شریعت نمیکنی حاصل
[...]
خواجه عبدالله انصاری » مخاطبات » مخاطبهٔ یازدهم - در توصیف ذمیمه دنیا و طریقه غیر مستقیمه آن بی بقا و ترک لذات آن علی العمیاو بیزاری از او و مافیها
ای خدوندان طاق و طمطراق
دولت دنیا نمی ارزد بفراق
اندک اندک خانمان آراستن
پس به یکبار از سرش برخاستن
خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۱۲
در بر آنرا که چون تو یاری باشد
گر ناله کند سیاه کاری باشد
در کوی امید منزلی دارم خوش
در قصه عشق مشکلی دارم خوش
تفصیل دلم چه پرسی ای جان جهان
[...]
خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۱۴
نیست عشق لایزالی را در آندل هیچ کار
کو هنوز اندر صفات خویش ماندست استوار
هیچکس را نامده از دوستان در راه عشق
بی زوال ملک صورت ملک معنی در کنار
خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۲۱
لبیک عاشقان به از احرام حاجیان
کانیست سوی کعبه و آنست سوی دوست
کعبه کجا برم چه برم راه بادیه
کعبه است کوی دلبر و قبله است روی دوست
خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۲۱
دل زان خواهم که بر تو نگزیند کس
جان زان که نه زو بی غم عشق تو نفس
تن زان که به جز مهر تواش نیست هوس
چشم از پی آنکه خود تو را بیند و بس
خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۲۱
بر شاخ طرب هزار دستان توایم
دلبسته بدان نغمه دوستان توایم
از دست مده که زیر دستان توایم
بگذار گناه ما که مستان توایم
خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۲۵
گر نه سبب تو بودی ای در خوشاب
آدم نزدی دمی درین کوی خراب
هجران تو گر زمانه دیدی در خواب
گشتی دل و جان این جهان آتش و آب
خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۲۵
گاهی که به طینت خود افتد نظرم
گویم که من از هرچه به عالم بترم
چون از صفت خویشتن اندر گذرم
از عرش همی به خویشتن در نگرم
خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۵۴
من پای ز جان برون نهادم زمیان
جان داند با تو و تو دانی با جان
در کوی تو گر کشته شوم باکی نیست
کودا من عشقی که بر او چاکی نیست
یک عاشق آزاده نه بینی بجهان
[...]
خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۱۰۲
ار دستت از آتش بود
ما را ز گل مفرش بود
هرچ از تو آید خوش بود
خواهی شفا خواهی الم