سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۱
چون بود اصل گوهری قابل
تربیت را در او اثر باشد
هیچ صیقل نکو نداند کرد
آهنی را که بدگهر باشد
سگ به دریای هفتگانه بشوی
[...]
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۲
سخت است پس از جاه تحکم بردن
خو کرده به ناز جور مردم بردن
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۲
وقتی افتاد فتنهای در شام
هر کس از گوشهای فرا رفتند
روستازادگان دانشمند
به وزیری پادشا رفتند
پسران وزیر ناقص عقل
[...]
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۳
هر که در خردیش ادب نکنند
در بزرگی فلاح از او برخاست
چوب تر را چنان که خواهی پیچ
نشود خشک جز به آتش راست
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۴
استاد معلم چو بود بی آزار
خرسک بازند کودکان در بازار
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۴
پادشاهی پسر به مکتب داد
لوح سیمینش بر کنار نهاد
بر سر لوح او نبشته به زر
جور استاد به ز مهر پدر
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۵
هر که علم شد به سخا و کرم
بند نشاید که نهد بر درم
نام نکویی چو برون شد به کوی
در نتوانی که ببندی به روی
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۵
گرچه دانی که نشنوند بگوی
هر چه دانی ز نیکخواهی و پند
زود باشد که خیره سر بینی
به دو پای اوفتاده اندر بند
دست بر دست می زند که دریغ
[...]
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۶
گرچه سیم و زر ز سنگ آید همی
در همه سنگی نباشد زر و سیم
بر همه عالم همیتابد سهیل
جایی انبان میکند جایی ادیم
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۷
فراموشت نکرد ایزد در آن حال
که بودی نطفهٔ مدفون و مدهوش
روانت داد و طبع و عقل و ادراک
جمال و نطق و رای و فکرت و هوش
ده انگشتت مرتب کرد بر کف
[...]
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۸
جامه کعبه را که می بوسند
او نه از کرم پیله نامی شد
با عزیزی نشست روزی چند
لاجرم همچنو گرامی شد
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۹
پسری را پدر وصیت کرد
کای جوانبخت یاد گیر این پند
هر که با اهل خود وفا نکند
نشود دوست روی و دولتمند
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۱۰
زنان باردار ای مرد هشیار
اگر وقت ولادت مار زایند
از آن بهتر به نزدیک خردمند
که فرزندان ناهموار زایند
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۱۲
از من بگوی حاجی مردم گزای را
کاو پوستین خلق به آزار میدرد
حاجی تو نیستی شتر است از برای آنک
بیچاره خار میخورد و بار میبرد
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۱۳
تا ندانی که سخن عین صواب است مگوی
وآنچه دانی که نه نیکوش جواب است مگوی
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۱۴
ندهد هوشمند روشنرای
به فرومایه کارهای خطیر
بوریاباف اگر چه بافندهست
نبرندش به کارگاه حریر
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۱۵
وه که هر گه که سبزه در بستان
بدمیدی چه خوش شدی دل من
بگذر ای دوست تا به وقت بهار
سبزه بینی دمیده بر گل من
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۱۶
بر غلامی که طوع خدمت توست
خشم بی حد مران و طیره مگیر
که فضیحت بود به روز شمار
بنده آزاد و خواجه در زنجیر
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۱۷
نیفتاده بر دست دشمن اسیر
به گِردش نباریده باران تیر
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۱۷
پیل کو تا کتف و بازوی گُردان بیند؟
شیر کو تا کف و سر پنجهٔ مردان بیند؟