گنجور

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱ - و له یمدح الامام الاعظم الصّدر السّعید الشهیّد رکن الدّین مسعود بن ساعد

 

تبارک الله ازین جنبش نسیم صبا

که لطف صنعت او از کجاست تابکجا!

شدست سبزه همه تن زبان بشکر بهار

که بهر تر بیت از خاک بر گرفت او را

بسوی دیده و دل تحفه ها فرستادند

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۲ - و له یمدح المولی رکن الدین مسعود حین انصرافه من خوارزم و یذکر ماجری

 

منم اینکه گشتست ناگه مرا

دل و دامن از چنگ محنت رها

منم اینکه از گردش روزگار

شدست آرزوی جانم وفا

منم اینکه در ظلمت جور و ظلم

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۳ - و قال ایضایمدحه

 

ای آفتاب ملک که تا دامن ابد

بر تو مباد دست ، کسوف و زوال را

فرزانه قطب دین که ببوسند خاک تو

خورشید و مه زیادتِ حسن و جمال را

ز انجا که جلوه گاه عروسان طبع تست

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۴ - ایضا له یمدح الصّدر العالم نورالدّین المنشی

 

نوری از روزن اقبال درافتاد مرا

که از و خانۀ دل شد طرب آباد مرا

ظلمت آباد دلم گشت چنان نورانی

کآفتاب فلکی خود بشد از یاد مرا

وین همه پرتوی از خاطره مخدوم منست

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۵ - وله ایضاً فیه

 

ایا سرفرازی که خورشید پر دل

که تندابرش چرخ او راست مرکب

ز بیم تو با تیغ گردد همه روز

ز سهم تو در خاک غلتد همه شب

شوی پی سپر همچو چوب معلّم

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۶ - و قال ایضاًَ یمدح الّصدر الّسعید رکن الدّین صامد و یصف الشّمس

 

چیست این جرم منوّر سال و ماه اندر شتاب؟

شهسواری پر دل پیروز جنگ کامیاب

شعلۀ او هر سحر جاروب صحن آسمان

طلعت او چشمۀ انوار عالم را زهاب

ملکت او را ز حدّ نیمروز آید زوال

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۷ - و قال ایضآ یمدح الصّدر المعظّم فخر الدّین

 

روز عیدست بده جام شراب

وقت کارست ، چه داری؟ دریاب

مغزم از بانگ دهل کوفته شد

مرهمش نالۀ چنگست و رباب

مدّتی شد که دهان بربستم

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۸ - و له ایضا فی رمد عینه

 

جانم ز درد چشم بجان آمد از عذاب

یا رب چه دید خواهم ازین چشم دردیاب ؟

هر شب زروشنایی خود، تا سپیده دم

سوزان در آب دیده چو شمعم ز درد و تاب

انسان عین گشت چو فرزند ناخلف

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۹ - وله ایضآ عند عیادته ایّام

 

زهی دیدار تو فال سعادت

ترا می زبید آیین سیادت

همه اقبال تو توحید و سنّت

همه افعال تو عدل و عبادت

سرای شرع را از تو عمارت

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۰ - و قال ایضاً یمدحه

 

ای بزرگی که آستانۀ تو

روز بازار زمرۀ فضلاست

نظمکی گفته ام طیبانه

نه برآن سان که رسم و عادت ماست

گفته ام ای که نیم نکتۀ تو

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - وقال ایضاً یمدحه

 

ای گفته جان جانها، روزی هزاربارت

کز چشم زخم بادا، ایزد نگاهدارت

بر بوی آنکه یابد، تشریف دست بوست

ای بس که چشم گردون، کردست انتظارت

آفاق ملک روشن، از رای دل فروزت

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۲ - و قال ایضاً یمدحه

 

ای انکه در ضمایر ارباب نظم و نثر

اندیشه یی زمدح تو خوشتر نیامدست

صاحب شهاب دین که بجز رای روشنت

بر خیل روزگار مظفّر نیامدست

هرگر خلاف آنچه ترا بود در ضمیر

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۳ - وله ایضاً

 

ای که نه شقّۀ چرخ اطلس

بارگاهی ز سرا پردۀ تست

بهر شاگردی فرّاشات

بسته جوزا کمر خدمت چست

ماهرویان پس پردۀ غیب

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۴ - وقال ایضاً فی الزهد وترک الدنیاوالموعظة والحکمة

 

ای دل چو آگهی که فنا در پی بقاست

این آرزو و آز دراز تو بر کجاست؟

برهم چه بندی این همه فانی بدست حرص؟

چیزی بدست کن که نه آن عرضۀ فناست

گاهت چو نرگس است همه چشم بر کلاه

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۵ - و قال ایضاً یمدحه و یلتمس الفروه «در این قصیده التزام موکند»

 

ای که از هر سر موی تو دلی اندرواست

یک سر موی ترا هردو جهان نیم بهاست

دهنت یک سر مویسیت و بهنگام سخن

اثر موی شکافیّ تو در وی پیداست

بر سر هر مهی از رشک رخ تو تن ماه

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۶ - وقال ایضآ یمدح الصّدر السّعید عمادالاسلام الخجندی نورالله ضریحه

 

جهان سروری و پشت دودمان خجند

که بندگیّ ترا اسمان بجان برخاست

نهال تو بر بستان سرای دانش و فضل

که با مکاشفه ات روشن از نهان برخاست

چو برگرفت بیانت تتق ز روی ضمیر

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۷ - وله ایضآ یمدحه

 

برتافتست بخت مرا روزگار دست

زانم نمی رسد بسر زلف یار دست

سر بر نیاورد فلک از دست دست من

با یار اگر شبی کنم اندر کنار دست

آرم برون زهر شکنش صد هزار دل

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۸ - ایضاً له

 

ای کریمی که در ستایش تو

عقل کل را زبان بفرسودست

خاک شد زیر پای همّت تو

و هم کوسر بر آسمان سودست

دست دریا و کان فرو بستت

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۹ - و قال ایضآ یمدحه

 

ای آنکه لاف میزنی از دل که عاشقست

طوبی لک ار زبان تو با دل موافقست

بگذار ساز و آلت حس و خیال ووهم

تنها جریده رو که گذر برمضایقست

از عقل پرس راه که پیری موحدّست

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۲۰ - و قال ایضآ فیه ویصف الازار و الخشبه الموضوعه فی داره

 

این وضع بین که گویی لطف مشکّلست

یا شاخهای سدره بطوبی موصّلست

یا تخته بند باغچۀ عقل و دانش است

یا زیر تیشۀ عمل نوح مرسلست

یا در بر مصاف سپرهای دیلمست

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 
 
۱
۲
۳
۱۰