گنجور

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱

 

آیینه بر خاک زد صُنعِ یکتا

تا وانمودند کیفیتِ ما

بنیادِ اظهار بر رنگ چیدیم

خود را به هر رنگ کردیم رسوا

در پرده پختیم سودایِ خامی

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲

 

اگر به گلشن ز ناز گردد قدِ بلندِ تو جلوه‌فرما

ز پیکرِ سرو، موجِ خجلت شود نمایان چو می ز مینا

ز چشمِ مستت اگر بیابد قبولِ کیفیّتِ نگاهی

تپد ز مستی به رویِ آیینه نقشِ جوهر چو موجِ صَهبا

نخواند طفلِ جنون مزاجم خطی ز پست و بلندِ هستی

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳

 

ای خیال قامتت آه ضعیفان را عصا

بر رخت نظاره‌ها را لغزش از جوش صفا

نشئهٔ صدخم شراب‌از چشم‌مستت‌غمزه‌ای

خونبهای صد چمن از جلوه‌هایت یک ادا

همچوآیینه هزارت چشم حیران رو به‌رو

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴

 

او سپهر و من‌کف خاک اوکجا و من‌کجا

داغم از سودای خام غفلت و وهم رسا

عجز راگر در جناب بی‌نیازیها رهی‌ست

اینقدرها بس‌که تاکویت رسد فریاد ما

نیست برق جانگدازی چون تغافلهای ناز

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵

 

کرده‌ام باز به آن گریهٔ سودا، سودا

که ز هر اشک زدم بر سر دریا، دریا

ساقی‌امشب‌چه‌جنون ریخت‌به‌پیمانهٔ هوش

که شکستم به دل از قلقل مینا، مینا

محو اوگشتم و رازم به ملاء توفان‌کرد

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶

 

جولان ما فسرد به زنجیر خواب پا

واماندگی‌ست حاصل تعبیر خواب پا

ممنون غفلتیم‌که بی‌منت طلب

ما را به ما رساند به شبگیر خواب پا

واماندگی ز سلسلهٔ ما نمی‌رود

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷

 

خط جبین ماست هم آغوش نقش پا

دارد هجوم سجدهٔ ما جوش نقش پا

راه عدم به سعی نفس قطع می‌کنیم

افکنده‌ایم بار خود از دوش نقش پا

رنج خمار تا نرسد در سراغ دوست

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸

 

روزی‌که زد به خواب شعورم ایاغ پا

من هم زدم ز نشئه به چندین دماغ پا

رنگ حنا زطبع چمن موج می‌زند

شسه‌ست گویی آن گل خودرو به باغ پا

سیر بهار رنگ ندارد گل ثبات

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹

 

آخرزفقر بر سر دنیا‌ زدیم پا

خلقی‌ به جاه تکیه زد وما زدیم پا

فرقی نداشت عز‌ت وخو‌اری‌درین بساط

بیدارشد غنا به طمع تا زدیم پا

از اصل‌، دور ماند جهانی به ذوق فرع

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰

 

به اوج‌کبریاکزپهلوی عجز است راه آنجا

سر مویی‌گراینجا خم‌شوی بشکن‌کلاه آنجا

ادبگاه محبت ناز شوخی برنمی‌دارد

چو شبنم سر به مهر اشک می‌بالد نگاه آنجا

به یاد محفل نازش سحرخیزست اجزایم

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱

 

به دعوت هم‌کسی راکس نمی‌گوید بیا اینجا

صدای نان شکستن‌گشت بانگ آسیا اینجا

اگربااین نگونی هاست خوان جود سرپوشش

ز وضع تاج برکشکول می‌گریدگدا اینجا

فلک در خاک پنهان‌کرد یکسر صورت آدم

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲

 

پل و زورق نمی‌خواهد محیط‌کبریا اینجا

به هرسو سیرکشتی برکمر داردگدا اینجا

دماغ بی‌نیازان ننگ خواهش برنمی‌دارد

بلندی زیر پا می‌آید از دست دعا اینجا

غبار دشت بیرنگیم و موج بحر بی‌ساحل

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳

 

آبیار چمن رنگ‌، سراب است اینجا

در گلِ خندهٔ تصویر گلاب است اینجا

وهم تا کی شمرد سال و مه فرصت‌ِ کار

شیشهٔ ساعت‌ موهوم حباب‌ است اینجا

چیست گردون‌؟ هوس‌افزای خیالات عدم

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴

 

صبح پیری اثر قطع امید است اینجا

تار و پود کفنت موی سفید است اینجا

ساز هستی قفس نغمهٔ خودداری نیست

رم برق نفسی چند نشید است اینجا

جلوه بیرنگی و نظاره تماشایی رنگ

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵

 

جام امید نظرگاه خمار است اینجا

حلقهٔ دام تو خمیازه شکار است اینجا

عیش‌ها غیر تماشای زیانکاری نیست

درخور باختن رنگ بهار است اینجا

عافیت می‌طلبی منتظر آفت باش

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶

 

جوش اشکیم وشکست آیینه‌دار است اینجا

رقص هستی همه‌دم شیشه سوار است اینجا

عرصهٔ شوخی ما گوشهٔ ناپیدایی‌ست

هرکه روتافت به آیینه دچار است اینجا

عافیت چشم ز جمعیت اسباب مدار

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷

 

در خموشی همه صلح است‌، نه جنگ است اینجا

غنچه شو، دامن آرام به چنگ است اینجا

چشم بربَند گرت ذوق تماشایی هست

صافی آینه در کِسوت زنگ است اینجا

گر دلت ره ندهد جرم سیه‌بختی توست

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸

 

نه طرح باغ و نه گلشن فکنده‌اند اینجا

در آب آینه روغن فکنده‌اند اینجا

غبار قافلهٔ عبرتی که پیدا نیست

همه به دیدهٔ روشن فکنده‌اند اینجا

رسیده‌ گیر به معراج امتیاز چو شمع

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹

 

کسی در بندغفلت‌مانده‌ای چون من ندید اینجا

دو عالم یک درباز است و می‌جویم‌ کلید اینجا

سرا‌غ منزل مقصد مپرس از ما زمینگیران

به سعی نقش پا راهی نمی‌گردد سفید اینجا

تپیدن ره ندارد در تجلیگاه حیرانی

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰

 

به مهر مادر گیتی مکش رنج امید اینجا

که خونها می‌خورد تا شیر می‌گردد سفید اینجا

مقیم نارسایی باش پیش از خاک گردیدن

که‌ سعی هر دو عالم چون عرق خواهد چکید اینجا

محیط از جنبش هر قطره‌ صد توفان جنون دارد

[...]

بیدل دهلوی
 
 
۱
۲
۳
۱۴۲