گنجور

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۱

 

خداوندا به آن نور نظر در دیده جا بنما

به قدر انتظار ما جمال مدعا بنما

نه رنگی از طرب‌داریم و نی ازخرمن بویی

چمن‌گم‌کرده‌ایم آیینهٔ ما را به ما بنما

شفیع‌جرم مهجوران‌به‌جز حیرت‌چه می‌باشد

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۲

 

پر تشنه است حرص فضولی‌کمین ما

یارب عرق به خاک نریزد جبین ما

آه از حلاوت سخن وخلق بی‌تمیز

آتش به خانهٔ که زند انگبین ما

عمری‌ست با خیال‌گر و تاز پهلویم

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۳

 

بی‌ربشه سوخت مزرع آه حزین ما

درد دلی نکاشت قضا در زمین ما

شهرت نوایی هوس نام‌، سرمه خوست

چینی به مورسید زنقش نگین ما

گشتیم خاک و محو نگردید سرنوشت

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴

 

پا به نومیدی شکست آزادی دلخواه ما

گرد چین دستی نزد بر دامن‌کوتاه ما

کوشش اشکیم برما تهمت جولان مبند

تا به خاک از لغزش پاکاش باشد راه ما

چون حباب‌ازکارگاهٔأس می‌جوشیم‌و بس

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵

 

کوتاه نیست سلسلهٔ دود آه ما

آشفتگی به زلف‌که واگرد راه ما

صاف‌طرب ز هستی مادردکلفت‌است

دارد نفس چو آینه روز سیاه ما

دریاد جلوهٔ تو دل از دست داده‌ایم

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۶

 

نخل شمعیم‌که در شعله دود ریشهٔ ما

عافیت سوز بود سایه اندیشهٔ ما

بسکه چون جوهرآیینه تماشا نظریم

می‌چکد خون تحیر ز رگ و ریشهٔ ما

یک نفس ساکن دامان حبابیم امروز

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۷

 

می‌خورد خون نفس اندر دل غم پیشهٔ ما

جوهرتیغ بود خارو خس بیشهٔ ما

بس که چون شمع به غم نشوونما یافته‌ایم

شعله را موج طراوت شمرد ریشهٔ ما

سختی دهر ز صبر دل ما زنهاری‌ست

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۸

 

داغ‌گل‌کرد بهار از اثر لالهٔ ما

سرمه‌گردید صدای جرس نالهٔ ما

محوجولان هوس‌گشت سروبرگ نمو

داشت پرگار هوا شعلهٔ جوالهٔ ما

چند چون چشم بتان قافله‌سالاری ناز

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۹

 

غنچه‌سان بی‌در است خانهٔ ما

بیضه گل کرده آشیانهٔ ما

همچو شبنم‌درین چمن محو است

به نم چشم آب و دانهٔ ما

بال بربال شهرت عنقاست

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۰

 

سعی دیر و حرم بهانهٔ ما

برد ما را زآستانهٔ ما

بسکه در پردهٔ دل افسردیم

تار شد شوخی ترانهٔ ما

حرف زلف مسلسلی داریم

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱

 

به پیری الفت حرص و هوس شد آینهٔ ما

بهار رفت‌که این خار و خس شد آینهٔ ما

به حکم عجز نکردیم اقتباس تعین

همین مقابل مور و مگس شد آینهٔ ما

به باد سعی جنون رفت رنگ جوهرتسکین

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۲

 

از ما پیام وصل تهی‌کرد جای ما

آخر به ما رسید ز جانان دعای ما

موج‌گهر خجالت جولان‌کجا برد

از سعی نارسا به سر افتاد پای ما

با نرگست چه عرض تمنا دهدکسی

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۳

 

فقر نخواست شکوهٔ مفلسی ازگدای ما

ناله به خواب ناز رفت در نی بوریای ما

شکرقبول عاجزی تا به‌کجا ادانیم

گشت اجابت از ادب درکف ما دعای ما

در چه‌بلافتاده است‌، خلق زکف چه‌داده است

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴

 

گر چنین بالد ز طوف دامنت اجزای ما

بر سر ما سایه خواهدکرد سرتا پای ما

بی‌نفس در ظلمت‌آباد عدم خوابیده‌ایم

شانه زن‌گیسو، سحر انشاکن از شبهای‌ما

جهد ما مصروف‌یک سیرگریبان است وبس

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵

 

ز باده‌ای‌ست به بزم شهود، مستی ما

که کرد رفع خمار شراب هستی ما

بگو به شیخ که ز کفر تا به دین فرق است

ز خودپرستی تو تا به می‌پرستی ما

زدیم دست به دامان عشق از همه پیش

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۶

 

جهان‌گرفت غبار جنون تلاشی ما

چوصبح تاخت‌به‌گردون جگرخراشی ما

حریرکسوت تنزیه فال شوخی زد

به بوی پیرهن آمیخت بدقماشی ما

دل از تعلق اسباب قطع راحت‌کرد

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷

 

چون نقش پا ز عجز نگردید روی ما

در سجده خاک شد سر تسلیم خوی ما

بیهوده همچو موج زبان برنمی‌کشیم

لبریز خامشی‌ست چوگوهر سبوی ما

ای وهم عقده بر دل آزاد ما مبند

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۸

 

کلک مصوراز چه ننگ‌،‌کرد نظربه‌سوی ما

رنگ شکسته غیرشرم خنده نزدبه روی ما

چارهٔ عیب زندگی غیر عدم‌که می‌کند

سخت به روی ما فتاد بخیهٔ بی‌رفوی ما

باهمه وضع پیش و پس نیست‌کسی خلاف‌کس

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۹

 

وصف لب توگر دمد ازگفتگوی ما

گردد چوگوهر آب‌گره درگلوی ما

ای دربهار و باغ به سوی توروی ما

نام تو سکهٔ درم‌گفتگوی ما

بحریم ونیست قسمت ما آرمیدنی

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۰

 

شوق تو دامنی زد بر نارسایی ما

سرکوب بال وپر شد بی‌دست پایی ما

درکارگاه امکان بی‌شبهه نیست فطرت

تمثال می‌فروشد آیینه‌زایی ما

زان پنجهٔ نگارین نگرفت رنگ و بویی

[...]

بیدل دهلوی
 
 
۱
۱۱
۱۲
۱۳
۱۴
۱۵
۱۴۲
sunny dark_mode