گنجور

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱ - مناجات

 

الهی پرده پندار بگشای

در گنجینه اسرار بگشای

تو ما را وا رهان از مایی خویش

که غیر از ما حجابی نیست در پیش

تو کار ما به لطف خویش بگذار

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۲ - در حکمت آفرینش

 

به نام آنکه این دریای دایر

ز عین عقل اول کرد ظاهر

عیان شد عین عقل از قاف قدرت

سه جوی آورد اندر باغ فطرت

درخت نور چشم جان برافراخت

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۴ - در نعت پیامبر (ص)

 

ز رحمت انبیا را آفریده

وز ایشان مصطفی را برگزیده

امام سیصد و شصت و شش اخبار

سپهر هر دو شش ماه ده و چار

شهشنشاه سریر ملک لولاک

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۶ - در معراج پیامبر (ص)

 

در آن شب در سرای ام هانی

روان شد سوی قصر لا مکانی

براق برق سیر آورد جبریل

که جوزا را غبارش کرد تکحیل

نشست احمد بر آن برق قمر سم

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۸ - دعای دولت امیر شیخ اویس

 

درودی بی‌شمار از رب ارباب

بر احمد باد و بر آل و بر اصحاب

پناه خسروان و شهریاران

سر و تاج سران و تاجداران

اساس خطه دین باد دایم

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۵ - آغاز داستان جمشید و خورشید

 

خبر دادند دانایان پیشین

که وقتی پادشاهی بود در چین

زمانه تابع حکم روانش

سلاطین خاک بوس آستانش

رسوم داد و دین بنیاد کرده

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۶ - دیدن جمشید، خورشید را اندر خواب

 

چو روی خود بهشتی دید در خواب

روان هر سو چو کوثر چشمهٔ آب

کنار جوی ریحان بردمیده

میان باغ طوبی سر کشیده

فراز شاخ مرغان خوش آواز

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۷ - غزل

 

گفتم خیال وصلت گفتا به خواب بینی

گفتم مثال رویت گفتا در آب بینی

گفتم به خواب دیدن زلفت چگونه باشد؟

گفتا که خویشتن را در پیچ و تاب بینی

گفتم که روی و مویت بنمای تا ببینم

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۷ - غزل

 

خروشش چون پرستاران شنیدند

یکایک سر به سر پیشش دویدند

که شاها چیست حالت ناله از چیست؟

جهان محکوم تست این نالش از کیست؟

چه کم داری که هیچت کم مبادا

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۹ - آگاهی فغفور شاه از حال جمشید

 

چو صبح از جیب گردون سر برآورد

زمانه چتر گردون بر سر آورد

برون رفت از دماغ خاک سودا

جهان را مهری از نو گشت پیدا

و لیکن همچنان سودای آن ماه

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۲۰ - راز گفتن جمشید با پدر و مادر

 

در آخر غنچه این راز بشکفت

حدیث خواب یک یک با پدر گفت

پدر گفت: «این پسر شوریده حالست

حدیثش یکسر از خواب و خیالست

همی ترسم که او دیوانه گردد

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۲۲ - از خواب گفتن جمشید با مهراب

 

بدان نقاش گفت «ای صورت انگیز

کنون این چاره را رنگی برآمیز

چو حاصل کرده‌ای رنگی ز یارم

یکی نقشی، به دست آور نگارم

تو این رنج مرا گر چاره سازی

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۲۳ - اجازه سفر خواستن جمشید

 

ملک جمشید کرد آن راز مشهور

فرستاد از در و درگاه فغفور

ندیمی را طلب فرمود و بنشاند

حکایت‌های شب یک یک فروخواند

به عزم روی دستوری طلب کرد

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۲۴ - سفر جمشید به روم

 

به روز فرخ و حال همایون

ملک جمشید رفت از شهر بیرون

برون بردند چتر و بارگاهش

خروشان و روان در پی سپاهش

ز آه و ناله می‌نالید گردون

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۲۶ - روان شدن جمشید از ولایت پریان بسوی روم

 

به چین چون رومیان آیینه بستند

سپاه زنگ را بر هم شکستند

پری رویان شب آیینه دیدند

از آن آیینه چینی رمیدند

ملک بر بست بار خود از آن بوم

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۲۷ - کشته شدن دیو به دست جمشید

 

ز قلب لشکر آمد سوی جمشید

چو ابری کاندر آید پیش خورشید

بدو راند از هوا سنگ آسیا را

ملک از خویش رد کرد آن بلا را

دراز آهنگ دیدش قصد پا کرد

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۲۸ - در دیر راهب

 

به نزد بحر دیری دید مینا

کشیشی پیر چون کیوان در آنجا

شد آن خورشید رخ در دیر کیوان

ازو پرسید حال چرخ گردان

جوابش و داد و گفت احوال گردون

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۳۰ - جمشید و سفر دریا

 

ملک را چون بسیج آورد از آن دیر

هوای صحبت خورشید در سیر

به یاران گفت: «کشتیها بسازید

به کشتی بادبان‌ها برفرازید»

صد و هشتاد کشتی راست کردند

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۳۲ - در وصف صبح

 

چو سیمین صبح سر بر زد ز خاور

ز بحر چین برآمد زورق زر

تو پنداری ز چین آن زورق نور

فرستاد از پی جمشید فغفور

ملک طوفی به گرد بیشه می‌کرد

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۳۳ - جواب دادن حورزاد جمشید را

 

پری گفتش که: «اینجا مرز روم است

همه ره کشور و آباد بوم است

حقیقت دان که دریایی است این اسب

نبُرّد راه خشکی هرگز این اسب

پیاده بایدت رفتن در این راه

[...]

سلمان ساوجی
 
 
۱
۲
۳
۴