فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۳ - آمدن زرد پیش شهرو به رسولى
زمین از رنگ چون باغ بهاری
فروزان همچو لالهٔ رودباری
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۳ - آمدن زرد پیش شهرو به رسولى
بلی چونین بُوَد زنهارخواری
گهی بیم آورد گه شرمساری
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۳ - آمدن زرد پیش شهرو به رسولى
جلال و مطرف و مهد و عماری
به گونه چون بنفشه جویباری
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۴ - خبردار شدن موبد از خواستن ویرو ویس را و رفتن به جنگ
فرستادش به هر راهی سواری
به هر شهری که بودش شهریاری
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۴ - خبردار شدن موبد از خواستن ویرو ویس را و رفتن به جنگ
ازیشان خواند بهری را به یاری
ز بهری خواست مرد کارزاری
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۶ - اندر صفت جنگ موبد و ویرو
یکی بدبخت و خسته شد به زاری
یکی بدروز و کشته شد به خواری
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۸ - جواب دادن ویس رسول شاه موبد را
چو بر چیز کسان امید داری
ز نومیدی به روی آیدت خواری
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۹ - نامه نوشتن موبد نزد شهرو و فریفتن به مال
چو شاخ خیزران باریک ماری
کلاغی در میان مرغزاری
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۹ - نامه نوشتن موبد نزد شهرو و فریفتن به مال
صد اشتر بود با مهر و عماری
دگر پانصد ستر بودند باری
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۹ - نامه نوشتن موبد نزد شهرو و فریفتن به مال
نشاندندش همانگه در عماری
عماری گشت ازو باغ بهاری
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۱ - دیدن رامین ویس را و عاشق شدن بر وى
چرا چون ابلهان امید داری
بدان کت نیست زو امیدواری
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۱ - دیدن رامین ویس را و عاشق شدن بر وى
برآمد تند باد نوبهاری
یکایک پرده بربود از عماری
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۳ - آگاهى یافتن دایه از کار ویس و رفتن به مرو
یکایک چون گوزن رودباری
ندیده روی شیر مرغزاری
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۳ - آگاهى یافتن دایه از کار ویس و رفتن به مرو
ز بس زیور چو باغ نوبهاری
ز بس گوهر چو گنج شاهواری
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۳ - آگاهى یافتن دایه از کار ویس و رفتن به مرو
بجز گریه نبودش هیچ کاری
بجز موبد نبودش هیچ چاری
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۳ - آگاهى یافتن دایه از کار ویس و رفتن به مرو
که آید زین دریغ و زارواری
رخت را زشتی و تن را نزاری
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۳ - آگاهى یافتن دایه از کار ویس و رفتن به مرو
ز گلگون رخ گل خوبی بیاری
به میگون لب می نوشین گساری
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۴ - اندر بستن دایه مر شاه موبد را بر ویس
رسید آن آب در هر مرغزاری
پدید آمد چو جیحون رودباری
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس
نگر تا هیچ گونه غم نداری
کزین اندوهت آید رستگاری
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس
به شبگیران چنان نالم به زاری
که بلبل بر گلان نوبهاری