گنجور

خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هرچه باداباد [۱۰۰-۷۴] » رباعی ۸۱

 

روزی که نهالِ عمر من کنده ‌شود،

و اجزام ز یک‌دگر پراکنده شود؛

گر زان‌ که صراحیی کُنند از گِل من،

حالی که ز باده پُر کنی زنده شود.

خیام
 

خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هرچه باداباد [۱۰۰-۷۴] » رباعی ۸۲

 

* در پای اجل چو من سرافکنده شوم،

وز بیخ امید عمر بر کنده شوم،

زینهار، گِلَم به جز صراحی نکنید،

باشد که ز بوی می دمی زنده شوم.

خیام
 

خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هرچه باداباد [۱۰۰-۷۴] » رباعی ۸۳

 

* یاران به موافقت چو دیدار کنید،

باید که زِ دوست یاد بسیار کنید؛

چون بادهٔ خوشگوار نوشید به هم،

نوبت چو به ما رسد نگونسار کنید.

خیام
 

خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هرچه باداباد [۱۰۰-۷۴] » رباعی ۸۴

 

* آنان‌که اسیر عقل و تمییز شدند،

در حسرتِ هست‌ونیست ناچیز شدند؛

رو با خبرا، تو آب انگور گُزین،

کان بی‌خبران به غوره مِیْویز شدند!

خیام
 

خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هرچه باداباد [۱۰۰-۷۴] » رباعی ۸۵

 

* ای صاحب فتوا، ز تو پرکارتریم

با این‌همه مستی، از تو هشیارتریم

تو خونِ کسان خوری و ما خونِ رَزان

انصاف بده، کدام خون‌خوارتریم؟

خیام
 

خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هرچه باداباد [۱۰۰-۷۴] » رباعی ۸۶

 

شیخی به زنی فاحشه گفتا: مستی.

هر لحظه به دام دگری پابستی؛

گفتا؛ شیخا، هر آن‌چه گویی هستم،

آیا تو چنان‌که می‌نمایی هستی؟

خیام
 

خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هرچه باداباد [۱۰۰-۷۴] » رباعی ۸۷

 

* گویند که دوزخی بُوَد عاشق و مست،

قولی است خلاف، دل در آن نتوان بست،

گر عاشق و مست دوزخی خواهد بود،

فردا باشد بهشت همچون کفِ دست!

خیام
 

خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هرچه باداباد [۱۰۰-۷۴] » رباعی ۸۸

 

گویند: بهشت و حورعین خواهد‌بود،

و آن‌جا می ناب و اَنْگَبین خواهد‌بود؛

گر ما می و معشوقه گُزیدیم چه باک؟

آخِر نه به عاقبت همین خواهد‌بود؟

خیام
 

خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هرچه باداباد [۱۰۰-۷۴] » رباعی ۸۹

 

* گویند: بهشت و حور و کوثر باشد،

جوی می و شیر و شهد و شکّر باشد؛

پر کن قدح باده و بر دستم نه،

نقدی ز هزار نسیه بهتر باشد.

خیام
 

خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هرچه باداباد [۱۰۰-۷۴] » رباعی ۹۰

 

* گویند بهشتِ عَدْن با حور خوش است،

من می‌گویم که: آب انگور خوش است

این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار،

کاواز دُهُل برادر از دور خوش است.

خیام
 

خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هرچه باداباد [۱۰۰-۷۴] » رباعی ۹۱

 

کس خُلْد و جَحیم را ندیده‌است ای دل،

گویی که از آن جهان رسیده‌است ای دل؟

امّید و هراسِ ما به چیزی است کزان،

جز نام نشانی نه پدید است ای دل!

خیام
 

خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هرچه باداباد [۱۰۰-۷۴] » رباعی ۹۲

 

* من هیچ ندانم که مرا آن‌که سرشت،

از اهل بهشت کرد، یا دوزخ زشت؛

جامی و بتی و بَربَطی بر لب کِشت.

این هر سه مرا نقد و تو را نسیه بهشت.

خیام
 

خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هرچه باداباد [۱۰۰-۷۴] » رباعی ۹۳

 

چون نیست مقام ما درین دهر مُقیم،

پس بی می و معشوق خطایی است عظیم.

تا کی ز قدیم و مُحْدَث امّیدم و بیم؟

چون من رفتم، جهان چه مُحْدَث چه قدیم.

خیام
 

خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هرچه باداباد [۱۰۰-۷۴] » رباعی ۹۴

 

چون آمدنم به من نَبُد روز نخست،

وین رفتنِ بی‌مراد عَزمی است درست،

برخیز و میان ببند ای ساقی چُسْت،

کاندوهِ جهان به می فروخواهم‌شست.

خیام
 

خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هرچه باداباد [۱۰۰-۷۴] » رباعی ۹۵

 

چون عمر به سر رسد، چه بغداد چه بلخ،

پیمانه چو پر شود، چه شیرین و چه تلخ؛

خوش باش که بعد از من و تو ماه بسی،

از سَلْخ به غُرّه آید، از غُرّه به سَلْخ!

خیام
 

خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هرچه باداباد [۱۰۰-۷۴] » رباعی ۹۶

 

* جُز راهِ قَلَندرانِ میخانه مپوی،

جز باده و جز سِماع و جز یار مجوی؛

بر کَفْ قَدَحِ باده و بر دوشْ سبو،

می نوش کن ای نگار و بیهوده مگوی.

خیام
 

خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هرچه باداباد [۱۰۰-۷۴] » رباعی ۹۷

 

* ساقی غمِ من بلند‌آوازه شده‌است،

سرمستیِ من برون ز اندازه شده‌است؛

با مویِ سپیدْ سرخوشم کز میِ تو؛

پیرانه‌سرم بهارِ دل تازه شده‌است.

خیام
 

خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هرچه باداباد [۱۰۰-۷۴] » رباعی ۹۸

 

* تُنْگی میِ لَعْل خواهم و دیوانی،

سَدّ‌ِ رَمَقی باید و نصف نانی،

وانگه من و تو نشسته در ویرانی،

خوشتر بُوَد آن ز مُلْکَتِ سلطانی.

خیام
 

خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هرچه باداباد [۱۰۰-۷۴] » رباعی ۹۹

 

* من ظاهرِ نیستی و هستی دانم،

من باطنِ هر فراز و پستی دانم؛

با این‌همه از دانشِ خود شَرْمَم باد،

گر مرتبه‌ای وَرایِ مستی دانم.

خیام
 

خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هرچه باداباد [۱۰۰-۷۴] » رباعی ۱۰۰

 

از من رَمَقی به سعی ساقی مانده‌است،

وَزْ صحبتِ خلق، بی‌وفاقی مانده‌است؛

از بادهٔ دوشین قَدَحی بیش نماند.

از عمر ندانم که چه باقی مانده‌است!

خیام
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
۸
sunny dark_mode