گنجور

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۹۴ - در محرم

 

در مُحَرَّم اهلِ ری خود را دگرگون می‌کنند

از زمین آه و فغان را زیب گردون می‌کنند

گاه عریان گشته با زنجیر می‌کوبند پشت

گه کفن پوشیده فرق خویش پُرخون می‌کنند

گاه بگشوده گریبان‌، روز تا شب سینه را

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۷۰ - این هم نماند

 

نماند درد و درمان هم نماند

نماند وصل و هجران هم نماند

بهارا غم مخورکاندر زمانه

نماند عیش و خذلان هم نماند

به تهران در منال ازیاد استخر

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » آیینۀ عبرت » بخش اول - از کیومرث تا سربداران

 

پاسبانا تا به چند این مستی و خواب گران

پاسبان‌را نیست‌ خواب،‌از خواب‌ سر بردار، هان‌!

گلهٔ خود را نگر بی‌پاسبان و بی‌شبان

یک‌طرف گرگ دمان و یک‌طرف شیر ژیان

آن ز چنگ این رباید طعمه‌، این از چنگ آن

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » آیینۀ عبرت » بخش دوم - از اتابکان فارس تا نادرشاه افشار

 

هم اتابیکان به ملک فارس چتر افراشتند

آل کرت آنگه هرات و غور در کف داشتند

پارس‌، از آن پس اتابیکان ز کف نگذاشتند

واندر آن آل مظفر تخم نیکی کاشتند

شیخ ابواسحق و یاران گنج‌ها انباشتند

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » آیینۀ عبرت » بخش سوم - از کریم خان زند تا مشروطه

 

اندرین فترت برآمد رایت سالار زند

مملکت را کرد مستخلص پس از پیکار چند

بود سلطانی کریم و شهریاری هوشمند

دوحهٔ نیکی نشاند و ریشهٔ زشتی بکند

پایگاه ملک را بنهاد بر چرخ بلند

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » جنگ تهمورث با دیوها » خطاب به زن

 

گوش کن ای بلبل شیرین سخن

ای گل خوش نکهت باغ وطن

ماجرای خویشتن

روزگار باستان خویش را

باستانی داستان خویش را

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » جنگ تهمورث با دیوها » زمین‌

 

چون برامد آدمیزاد از کمین

بود در دست پریزادان‌، زمین

ملکشان ملک یمین

بودکیتی زان جماعت مال مال

از محیط هند تا قطب شمال

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » جنگ تهمورث با دیوها » رهنمون‌

 

بود با اهریمنان دانش‌فزون

پختن و معماری و رمی و فسون

خط و رسم وپوشش و بافندگی

پای کوبی‌، می کشی‌، خوانندگی

با دگر علم و فنون

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » جنگ تهمورث با دیوها » جنگ دیو و آدمی‌زاد

 

حربهٔ مردم فلاخن بود و سنگ

دیو را گرزگران ابزار جنگ

چون که دیو از آدمی گشتی ستوه

جانب آتش‌فشان جستی به کوه

آتش افشاندی به چنگ

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » جنگ تهمورث با دیوها » تدبیر پری بانو

 

شب‌رسید و مهر روشن شد نهان

شد سیه‌چون‌جان‌اهریمن‌، جهان

تیرگی گسترده شد از باختر

شد خراسان چون رخ عفریت نر

لعلگون شد خاوران

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » جنگ تهمورث با دیوها » پیام بانو به تهمورث

 

در بر بانو، زن و مردی فقیر

برده بودند از بنی آدم اسیر

آن جوان زن‌، نام او میشایه بود

شوهر او میشی پر مایه بود

هوشمند و تیز ویر

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » جنگ تهمورث با دیوها » گفتن حدیث عشق پریزاد

 

از پری بانو، رسولی ارجمند

زی تو آید، ای شهنشاه بلند

دیو زادی‌، گربزی‌، خودکامه‌ای

هدیه‌ها آرد برت با نامه‌ای

تا رهاند شه ز بند

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » جنگ تهمورث با دیوها » پاسخ شاه به پیام پری‌بانو

 

پیشکار اهرمن دیو فریب

خند خندان با دو چشمان اریب

خودی از فیروزه بر سر شاهوار

تکمهٔ زر بر قبای زرنگار

همره یکدسته دیب

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » جنگ تهمورث با دیوها » شگفتی تهمورث از دیدن کنیزان

 

دید تهمورث چو بر آن دوکنیز

گفت با شیدسپ کای پیر عزیز

این دو دختر را جمالی بیمرست

یا پری خود ز آدمی زیباتر است

همچو من بنگر تو نیز

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » تصنیفها » پس از فتح تهر‌ان به دست ملیون در اول مشروطیت

 

ای شهسواران وطن یزدان به ما یار آمده

با رایت فتح و ظفر جیش سپهدار آمده

جیش صمصام رسید ایل ضرغام رسید

لله الحمدکه کام دل ناکام رسید

ای دل افکار وطن مادر زار وطن

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » تصنیفها » سرود ملی در ماهور (۱۲۹۶ خ)

 

ایران هنگام کار است

برخیز و ببین - ایران

بختت در انتظار است

از پا منشین - ایران

از جور فراوان هر گوشه شوری بپاست

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » تصنیفها » مرغ سحر (در دستگاه ماهور)

 

مرغ سحر ناله سر کن

داغ مرا تازه‌تر کن

زآه شرربار این قفس را

برشکن و زیر و زبر کن

بلبل پربسته ز کنج قفس درآ

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » تصنیفها » عروس گل (در افشاری و رهاب - هنگام رفع حجاب)

 

عروس گل از باد صبا

شده در چمن چهره گشا

الا ای صنم بهر خدا

ز پرده تو رخ بدرکن

دیده کسی هرگز

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » تصنیفها » تصنیف (اشاره به حملۀ قشون روس تزاری به پایتخت)

 

گر رقیب آید بر دلبر من

جوشد از غیرت دل اندر بر من

مکر و شیادی بود لشکر او

عشق و آزادی بود لشکر من

من بی‌پروا را چه هراس از دشمن

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۲